جدول جو
جدول جو

معنی پییزما - جستجوی لغت در جدول جو

پییزما
فصل پاییز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آنکه از پدر و مادری علیل یا سال خورده به وجود آمده، آنکه در بدو تولد تن رنجور و چهره ای پرچین و چروک مانند پیران داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیژاما
تصویر پیژاما
پیجامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیما
تصویر پیما
پیمودن، پیماینده، پسوند متصل به واژه به معنای طی کننده مثلاً جهان پیما، راه پیما، زمین پیما، پسوند متصل به واژه به معنای نوشنده مثلاً باده پیما، واحد اندازه گیری طول، تقریباً معادل دو یا سه گز
فرهنگ فارسی عمید
یکی از اقوام اصیل آمریکای شمالی که در زوایای شمال غربی بکسیک و در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه جای دارند، مردمانی قوی هیکل و تندرست و دارای تناسب اعضاء کاملند و مقیم در ده باشند و بزراعت اشتغال دارند و ببافتن پاره ای از منسوجات پنبه ای و سبد و زنبیل و ساختن اثاثۀکوچک آشنائی دارند در سوابق ایام مذهب پروتستانی راپذیرفته و راه و رسم زندگی با اروپائیان را آموخته اند ولی در تحت تأثیر این متمدنان مردانشان بدزدی و زنانشان بفحشاء مایل گشته اند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
آنکه از پدر و مادر سالخورد زاده و از آنروی ضعیف و زشت باشد، طفلی از پدری و مادری پیر: مگر پیرزائی، چرا از سرما می هراسی ؟ چرا از سرمای کم متألم میشوی ؟ مگر پیرزائی ؟، کسی که با موی سفید و بهیأت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
لغت نامه دهخدا
اسم فارسی قسمی از قرصعنه است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی است در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقۀ آمریکا، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
جم، جمشید، یمه، یم، صورتی از یم و جم، صورت قدیمی یم و جم، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به جم و جمشید و یم شود
لغت نامه دهخدا
(پِ)
ممالک سفلی، یکی از ممالک اروپای غربی، واقع در کنار دریای شمال. ندرلاند. هلاند. هلند.
1- جغرافی: پیی با (ندرلاند) (هلاند) ، از ناحیتی هموار و بسیار پست تشکیل یافته. قسمتی از ساحل آن از سطح دریا نیز پائین تر است و بوسیلۀ سدها توانسته اند از این اراضی استفاده کنند. تا سال 1932 میلادی نیز خلیجی وسیع بنام ’زوئیدرزه’ قسمت شمال این مملکت را اشغال کرده بود ولی امروز همه قسمت های آن خشک شده است. اسکو، موز و رن که هر یک بشعب چند تقسیم میشود، رودهای مهم این مملکت را تشکیل میدهند. منطقه ای که در عقب سدها واقع شده، با رنج و مشقت فراوان خشک شده اند ولی امروزه آنها مزارع مهمی برای غلات و چمنهای پرمایه ای برای تربیت اغنام محسوب میشوند. اهالی این کشور در صنعت بسیار فعال اند از آن جمله در: ساختمانهای دریائی. محصولات غذائی، منسوجات، الکتروتکنیک، و کاغذسازی.
مستعمرات ’هند هلاند’ متعدد و پرثروت است. هلاند که مملکتی است مشروطه، مساحت آن 34186 کیلومترمربع و جمعیت آن 6841000 تن میباشد. هلاند به 11 ایالت تقسیم میشود: هلاند شمالی، هلاند جنوبی، اوترکت، زلاند، برابان شمالی، لیم بورگ، گلدر، اوریسل، درنث، گرنینگ، فریز. پایتخت آن آمستردام و مرکز قوای مجریه لاهه و شهرهای عمده آن رتردام، اوترکت، گرنینگ و هارلم است.
2- تاریخ: نخستین ساکنین معروف هلاند باتاوها بودند که مطیع رومیان شدند و پس از آنان فریزون ها که مطیع فرانکها گردیدند. شارلمان آنان را بکیش مسیحیت درآورد و شارل لو گرو (کلان) هلاند را به کنت نشین تبدیل کرد، بعدها فیلیپ لوبن (نیکو) ، دوک دوبورگنی، آنرا بصورت مملکتی مشخص وممتاز درآورد. پس از مرگ ماری، دختر شارل لو تمرر (جسور) ، هلاند به اطریش ملحق شد. فیلیپ دوم، پادشاه اسپانی، که پس از شارل کن آن را متصرف شد، بر اهالی چندان ستم روا داشت که عصیان کردند و تشکیل جمهورئی ازایالات متحده دادند و گیوم درانژ بریاست آن منصوب گردید (1579 میلادی) و اروپا نیز در کنگرۀ وستفالی آن را برسمیت شناخت (1648). هلاند با انگلستان و فرانسه رقابت ورزید و در مائۀ هفدهم علیه لوئی چهاردهم اقدام کرد و تا حدی موفق شد. در هنگام انقلاب کبیر، سپاهیان فرانسه آن مملکت را متصرف شدند و در آنجا جمهوری باتاو را در 1795 و سپس مملکت پادشاهی هلاند را در 1806 تشکیل دادند. این مملکت در 1810 به امپراطوری فرانسه ضمیمه گردید و بسال 1815، بلژیک و هلاند یک مملکت راتشکیل دادند ولی وقایع سال 1830م. آن دو را از هم مجزّی کرد
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در33 هزارگزی جنوب اردبیل و 9 هزارگزی شوسۀ خلخال به اردبیل. کوهستانی معتدل. دارای 59 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بصلیه، رجوع به بصلیه شود
لغت نامه دهخدا
پیجامه: پیژامای راه راه قرمز رنگی بر تن داشت
لغت نامه دهخدا
ده پیرزا نیم فرسخ مشرقی قصبۀ پلی است بفارس، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
در ترکیب بجای پیماینده آید بمعانی ذیل: پیدا کننده اندازه هر چیز اندازه گیرنده اشیا سنجنده کیال: زمین پیمای سخن پیمای، راه رونده طی کننده: آسمان پیمای بحر پیمای جهان پیمای راه پیمای رود پیمای، نوشنده خورنده باده پیمای قدح پیمای جام پیمای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیژاما
تصویر پیژاما
پیجامه، شلوار زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرزا
تصویر پیرزا
آن که از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف می باشد، کسی که با موی سفید و به هیئت پیران ترنجیده پوست و زشت به دنیا آید
فرهنگ فارسی معین
نوعی غذای ایتالیایی که برای تهیه آن از خمیر و پنیر مخصوص به همراه انواع فرآورده های گیاهی و گوشتی استفاده می کنند و آن را در فر می پزند، پیزا نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیژاما
تصویر پیژاما
زیر جامه، شلوار پارچه ای راحتی که در خانه پوشند، پی جامه
فرهنگ فارسی معین
پیژامه، تنبان، زیرجامه، سروال
متضاد: پیرهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نهال گیاهان علفی هم چون بادمجان و گوجه که مورد نشای مجدد.، فرزندی که بلافاصله پس از بچه ی قبلی به دنیا آید
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکات آغازین کشتی گیله مردی که با نوعی رجز عملی و نمایش حماسی
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماه های تبری مطابق با مرداد ماه
فرهنگ گویش مازندرانی
کار پاییزه، واحد کاری برای یک کارگر در برداشت شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم پاییزه
فرهنگ گویش مازندرانی
هنگام پاییز
فرهنگ گویش مازندرانی
نهال گوجه، خیار و غیره، دو فرزندی که پس از هم به دنیا آیند
فرهنگ گویش مازندرانی