جدول جو
جدول جو

معنی پیوندبریده - جستجوی لغت در جدول جو

پیوندبریده
آنکه رشتۀ خویشی و دوستی و به هم بستگی را قطع کرده باشد
تصویری از پیوندبریده
تصویر پیوندبریده
فرهنگ فارسی عمید
پیوندبریده
(پَ / پِ وَ بُ دَ / دِ)
قطع خویشی و نسبت و بستگی و اتحاد و اتصال کرده. پیوندگسسته:
ای یار جفا کرده و پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو به دیده.
سعدی.
رجوع به پیوند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوند بریدن
تصویر پیوند بریدن
پاره کردن رشتۀ اتصال و به هم بستگی، قطع خویشی و قرابت، پیوند گسستن، پیوند گسیختن، پیوند گسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیوندکرده
تصویر پیوندکرده
پیوندزده، متصل ساخته
فرهنگ فارسی عمید
(بَ بُ دَ / دِ)
عنان گسسته. افسارگسیخته، مجازاً، لاابالی
لغت نامه دهخدا
(یَءْ یَءَ)
قطع خویشی و نسبت و وصل و پیوستگی و اتحاد کردن. گسستن پیوند:
آنچه نه پیوند یار بود بریدیم
آنچه نه پیمان دوست بود شکستیم.
سعدی.
و نیز رجوع به پیوند شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ کَ دَ / دِ)
ملحق. متصل. و رجوع به پیوند کردن شود
لغت نامه دهخدا
قطع خویشی و نسبت و بستگی کرده پیوند گسسته: ای یار جفا کرده و پیوند بریده، این بود وفاداری و عهد تو بدیده، (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوند بریدن
تصویر پیوند بریدن
قطع خویشی و نسبت و پیوستگی کردن گسستن پیوند
فرهنگ لغت هوشیار