کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، کتخ، تیکوز، کتغ، قروت قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ریخبین، لیولنگ، رخبین، ترپک، هبولنگ، پینو، هلباک، ترف، کشک سیاه
کَشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، کَتَخ، تیکوز، کَتَغ، قُروت قَرَه قُروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ریخبین، لیولَنگ، رُخبین، تَرپَک، هبولَنگ، پینو، هَلباک، تَرف، کَشکِ سیاه
نام قصبه ای در ایالت دوربان از خطۀ ناتال در افریقای جنوبی. در 55 هزارگزی از جهت جنوب شرقی پیترماریتزبورگ در روی خط آهنی که از دوربان به پیترماریتزبورگ میرود واقع گشته است. (از قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه ای در ایالت دوربان از خطۀ ناتال در افریقای جنوبی. در 55 هزارگزی از جهت جنوب شرقی پیترماریتزبورگ در روی خط آهنی که از دوربان به پیترماریتزبورگ میرود واقع گشته است. (از قاموس الاعلام ترکی)
داود فرزند میرزا مهدی حسینی طوسی اصفهانی. بگفتۀ هدایت درمجمع الفصحاء از مشاهیر فضلا و معاریف اعاظم علما بوده است و شعر میسروده. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 82)
داود فرزند میرزا مهدی حسینی طوسی اصفهانی. بگفتۀ هدایت درمجمع الفصحاء از مشاهیر فضلا و معاریف اعاظم علما بوده است و شعر میسروده. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 82)
هادی، قائد، لمه، قدوه، قده، امام، (مهذب الاسماء)، اسوه، (منتهی الارب)، مقتدی، (دهار)، مقتفی، پیشرو (صحاح الفرس)، سرآهنگ، سرهنگ، رهبر، سر، زعیم، (مهذب الاسماء) (دهار)، بزرگ گروه، راهنمای جماعت، مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو، (انجمن آرای ناصری) : حرمت نگه داری همی، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین، فرخی، بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو که رهنمای وجودست و پیشوای عدم، مسعودسعد، ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست، مسعودسعد، گر همی حق بود چو تو باید شاعران را که پیشوا باشد، مسعودسعد، گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست، خاقانی، دست و زبانش چرا نداد بریدن محتسب شرع و پیشوای صفاهان، خاقانی، پیشوای علما جامۀ من نزپی بیشی و پیشی پوشد، خاقانی، پیش مهدی به پیشگاه هدی عدل را پیشوا فرستادی، خاقانی، برنامده سپیدۀ صبح ازل هنوز کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا، خاقانی، دعای خالص من پس رو مراد تو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا، خاقانی، هست طریق غریب اینکه من آورده ام اهل سخن را سزد گفتۀ من پیشوا، خاقانی، بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا، خاقانی، پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا، مجیر بیلقانی، گفت کای پیشوای دیو و پری چون هنر خوب و چون خرد هنری، نظامی، خیالت پیشوای خواب وخوردم غبارت توتیای چشم دردم، نظامی، همه گر پس رو و گر پیشواییم در این حیرت برابر می نماییم، عطار، سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء، (جهانگشای جوینی)، شنید این سخن پیشوای ادب بتندی برآشفت و گفت ای عجب، سعدی، امام رسل پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل، سعدی، پیشوای دو جهان قافله سالار وجود کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه، هندوشاه نخجوانی، وابسته از عناصر و افلاک و انجمی و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا، سراج الدین قمری، صیر، پیشوای جهودان، (منتهی الارب)، اسقف، سقف، سقف، پیشوای ترسایان، - پیشوا رفتن، استقبال کردن، پیشواز رفتن، پیشباز رفتن: بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن، خاقانی، شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن، سلمان ساوجی (از آنندراج)، - پیشوای فرستادگان، کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم، (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 123)، ، نوعی از جامه که زنان پوشند، (برهان)، مقابل بغل بند، (فرهنگ نظام)، پیشواز
هادی، قائد، لمه، قدوه، قده، امام، (مهذب الاسماء)، اسوه، (منتهی الارب)، مقتدی، (دهار)، مقتفی، پیشرو (صحاح الفرس)، سرآهنگ، سرهنگ، رهبر، سر، زعیم، (مهذب الاسماء) (دهار)، بزرگ گروه، راهنمای جماعت، مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو، (انجمن آرای ناصری) : حرمت نگه داری همی، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین، فرخی، بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو که رهنمای وجودست و پیشوای عدم، مسعودسعد، ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست، مسعودسعد، گر همی حق بود چو تو باید شاعران را که پیشوا باشد، مسعودسعد، گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست، خاقانی، دست و زبانش چرا نداد بریدن محتسب شرع و پیشوای صفاهان، خاقانی، پیشوای علما جامۀ من نزپی بیشی و پیشی پوشد، خاقانی، پیش مهدی به پیشگاه هدی عدل را پیشوا فرستادی، خاقانی، برنامده سپیدۀ صبح ازل هنوز کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا، خاقانی، دعای خالص من پس رو مراد تو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا، خاقانی، هست طریق غریب اینکه من آورده ام اهل سخن را سزد گفتۀ من پیشوا، خاقانی، بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا، خاقانی، پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا، مجیر بیلقانی، گفت کای پیشوای دیو و پری چون هنر خوب و چون خرد هنری، نظامی، خیالت پیشوای خواب وخوردم غبارت توتیای چشم دردم، نظامی، همه گر پس رو و گر پیشواییم در این حیرت برابر می نماییم، عطار، سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء، (جهانگشای جوینی)، شنید این سخن پیشوای ادب بتندی برآشفت و گفت ای عجب، سعدی، امام رسل پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل، سعدی، پیشوای دو جهان قافله سالار وجود کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه، هندوشاه نخجوانی، وابسته از عناصر و افلاک و انجمی و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا، سراج الدین قمری، صیر، پیشوای جهودان، (منتهی الارب)، اسقف، سُقف، سُقف، پیشوای ترسایان، - پیشوا رفتن، استقبال کردن، پیشواز رفتن، پیشباز رفتن: بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن، خاقانی، شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن، سلمان ساوجی (از آنندراج)، - پیشوای فرستادگان، کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم، (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 123)، ، نوعی از جامه که زنان پوشند، (برهان)، مقابل بغل بند، (فرهنگ نظام)، پیشواز
نام ایستگاهی میان راه تهران به بندر شاه در 53 هزارگزی تهران ومیان دو ایستگاه ورامین و ابردژ. و در دو هزارگزی قصبۀ پیشوا. و آن ایستگاه چهارم است از سوی تهران
نام ایستگاهی میان راه تهران به بندر شاه در 53 هزارگزی تهران ومیان دو ایستگاه ورامین و ابردژ. و در دو هزارگزی قصبۀ پیشوا. و آن ایستگاه چهارم است از سوی تهران
امامزاده جعفر، قصبه ای جزء دهستان بهنام عرب. بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در 6 هزارگزی خاور ورامین سر راه نیمه شوسه و2 هزارگزی ایستگاه پیشوا. جلگه. معتدل. دارای 4649 تن سکنه. آب آنجا از قنات. محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندر قند. شغل اهالی آنجا زراعت و کسب است. شعبه پست و تلفن و بهداری و ژاندارمری و دبستان داردو راه آن ماشین روست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
امامزاده جعفر، قصبه ای جزء دهستان بهنام عرب. بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در 6 هزارگزی خاور ورامین سر راه نیمه شوسه و2 هزارگزی ایستگاه پیشوا. جلگه. معتدل. دارای 4649 تن سکنه. آب آنجا از قنات. محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندر قند. شغل اهالی آنجا زراعت و کسب است. شعبه پست و تلفن و بهداری و ژاندارمری و دبستان داردو راه آن ماشین روست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
یا ایسلا دو پینوس (یعنی جزیره کاج). جزیره کوچکی است که بجزیره کوبه (کوبا) از جزائر آنتیل کبیر آمریکا ملحق شده و در 60هزارگزی جنوبی ساحل جنوبی کوبا واقع گشته و شکل دائرۀ غیر منتظم دارد و قطرش به 60 هزار گز بالغ شود. مساحت سطحش 3145 هزار گز است. (قاموس الاعلام ترکی)
یا ایسلا دو پینوس (یعنی جزیره کاج). جزیره کوچکی است که بجزیره کوبه (کوبا) از جزائر آنتیل کبیر آمریکا ملحق شده و در 60هزارگزی جنوبی ساحل جنوبی کوبا واقع گشته و شکل دائرۀ غیر منتظم دارد و قطرش به 60 هزار گز بالغ شود. مساحت سطحش 3145 هزار گز است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام دو برادرکه در سفر اول کریستوف کولومب به آمریکا با وی همسفربودند و بعداً هم مستقلاً پاره ای از نقاط آمریکا را کشف کردند. برادر کوچکتر در سنۀ 1500 میلادی ببرزیل درآمد و مصب نهر آمازون و رودخانه ای در گویان کشف کرد که بنام خود او موسوم شده است. (قاموس الاعلام ترکی)
نام دو برادرکه در سفر اول کریستوف کولومب به آمریکا با وی همسفربودند و بعداً هم مستقلاً پاره ای از نقاط آمریکا را کشف کردند. برادر کوچکتر در سنۀ 1500 میلادی ببرزیل درآمد و مصب نهر آمازون و رودخانه ای در گویان کشف کرد که بنام خود او موسوم شده است. (قاموس الاعلام ترکی)
دهی جزء دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار و در 9 هزارگزی باختر شوئیل. کوهستانی، سردسیر. دارای 210 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی آنجا زراعت و کسب و شال بافی. راه آن مالرو و صعب العبور است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در جنوب خاوری رودبار و در 9 هزارگزی باختر شوئیل. کوهستانی، سردسیر. دارای 210 تن سکنه. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی آنجا زراعت و کسب و شال بافی. راه آن مالرو و صعب العبور است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
از خطه های باستانی شبه جزیره بالکان است و آن عبارت بوده است از قسمت شمال شرقی مقدونیه و قسمت شمال غربی تراکیه یعنی جهات اسکوب و صوفیه. اهالی آن از اقوام پلاسگ بوده اند و درحال توحش می زیسته و بدلاوری و جسارت بسیار شهرت داشته و با اینکه فیلیپ و اسکندر مقدونی آنان را تحت تبعیت خود درآورده بودند باز از پادشاه خود دست نمیکشیدند. از همان زمان پیونیا جزء مقدونیه شد و در زمان تشکیل امپراطوری شرق این سرزمین یکی از دو ایالتی بودکه مقدونیه را بوجود می آورد. (قاموس الاعلام ترکی)
از خطه های باستانی شبه جزیره بالکان است و آن عبارت بوده است از قسمت شمال شرقی مقدونیه و قسمت شمال غربی تراکیه یعنی جهات اسکوب و صوفیه. اهالی آن از اقوام پلاسگ بوده اند و درحال توحش می زیسته و بدلاوری و جسارت بسیار شهرت داشته و با اینکه فیلیپ و اسکندر مقدونی آنان را تحت تبعیت خود درآورده بودند باز از پادشاه خود دست نمیکشیدند. از همان زمان پیونیا جزء مقدونیه شد و در زمان تشکیل امپراطوری شرق این سرزمین یکی از دو ایالتی بودکه مقدونیه را بوجود می آورد. (قاموس الاعلام ترکی)
شهری به ایتالیا (ناحیۀ توسکانی)، دارای 76000 تن سکنه، صاحب قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه پیستویه آرد: قصبه ای است در خطۀ توسکانه از ایتالیا کنار نهر برونیه و در 30هزارگزی شمال غربی فلورانس، دارای مدرسه جراحی و کتابخانه و موزۀ تاریخ طبیعی و باغ نباتات، برخی ابنیۀ مصنع، کارخانه های منسوجات پنبۀ چیت سازی، توپ ریزی، تفنگ سازی، و ارغنون سازی، و نیز بلور الماس مانندی دارد، گویند اولین طپانچه در این قصبه ساخته شده و لذا پیستوله و یا پیستول بدان نام داده اند، پیستویه از بلاد باستانی است و مدت مدیدی بشکل جمهوری مستقلی اداره میشده است و زمانی باجمهوری پیزه جنگیده و مدتی نیز تابع وی بوده است
شهری به ایتالیا (ناحیۀ توسکانی)، دارای 76000 تن سکنه، صاحب قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه پیستویه آرد: قصبه ای است در خطۀ توسکانه از ایتالیا کنار نهر برونیه و در 30هزارگزی شمال غربی فلورانس، دارای مدرسه جراحی و کتابخانه و موزۀ تاریخ طبیعی و باغ نباتات، برخی ابنیۀ مصنع، کارخانه های منسوجات پنبۀ چیت سازی، توپ ریزی، تفنگ سازی، و ارغنون سازی، و نیز بلور الماس مانندی دارد، گویند اولین طپانچه در این قصبه ساخته شده و لذا پیستوله و یا پیستول بدان نام داده اند، پیستویه از بلاد باستانی است و مدت مدیدی بشکل جمهوری مستقلی اداره میشده است و زمانی باجمهوری پیزه جنگیده و مدتی نیز تابع وی بوده است
قصبه ای است در خطۀ والنسیا (بلنسیه) از اسپانیا در ایالت آلیکنت و در 47 هزارگزی جنوب غربی آلیکنت در کنار یکی از انهار تابعۀ نهر سگوره واقع است و قسمت علیای آن محتوی مقدار کلی از نمک باشد و پاره ای از آبهای شور هم در اینجا جریان دارند، دامنه هایش از درختان زیتون مستور میباشد. (قاموس الاعلام ترکی)
قصبه ای است در خطۀ والنسیا (بلنسیه) از اسپانیا در ایالت آلیکنت و در 47 هزارگزی جنوب غربی آلیکنت در کنار یکی از انهار تابعۀ نهر سگوره واقع است و قسمت علیای آن محتوی مقدار کلی از نمک باشد و پاره ای از آبهای شور هم در اینجا جریان دارند، دامنه هایش از درختان زیتون مستور میباشد. (قاموس الاعلام ترکی)