معنی پینسک - جستجوی لغت در جدول جو

پینسک

لغت نامه دهخدا

کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، کتخ، تیکوز، کتغ، قروت
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ریخبین، لیولنگ، رخبین، ترپک، هبولنگ، پینو، هلباک، ترف، کشک سیاه

کَشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، کَتَخ، تیکوز، کَتَغ، قُروت
قَرَه قُروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، ریخبین، لیولَنگ، رُخبین، تَرپَک، هبولَنگ، پینو، هَلباک، تَرف، کَشکِ سیاه

فرهنگ فارسی عمید

پینوک

پینو که قروت و کشک باشد، (برهان)

لغت نامه دهخدا

پیسک

(سِ)

قصبۀ مرکز قضا در چکسلواکی کنار نهر ووتاوه واقع در 100هزارگزی جنوب غربی پراگ. (قاموس الاعلام ترکی)

لغت نامه دهخدا

پینک

(نَ)

در تداول عامیانۀ زنانه، پیشانی خرد. پیشانی ناچیز، مجازاً، بخت: این پینک بسوزد، این بخت منست که موجب اینهمه مصیبت هاست

لغت نامه دهخدا