جدول جو
جدول جو

معنی پیمائی - جستجوی لغت در جدول جو

پیمائی
(پَ / پِ)
عمل پیماینده. اما کلمه همه جا بصورت ترکیب بکار رود چون: آسمان پیمائی، بحر پیمائی، بادپیمائی، قدح پیمائی و جز آن. رجوع به پیما و رجوع به پیمودن و پیمائیدن شود
لغت نامه دهخدا
پیمائی
عمل پیماینده، آسمان پیمائی، باد پیمائی
تصویری از پیمائی
تصویر پیمائی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشانی
تصویر پیشانی
جلو سر از زیر موها تا روی ابروها، جبهه، جبین،
کنایه از بخت، اقبال، دولت، طالع،
کنایه از لیاقت، شایستگی،
کنایه از صلابت، قوّت،
کنایه از نخوت، تکبر، برای مثال هرکه از روی تواضع بنهد «پیشانی» / پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی (سلمان ساوجی - ۳۹۰)
کنایه از شوخی، بی شرمی، گستاخی، پررویی
پیشانی ساییدن: پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن
پیشانی سودن: پیشانی بر خاک نهادن از روی فروتنی و تواضع، سجده کردن، پیشانی ساییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
رنجوری، ناخوشی، مرض
بیماری ارثی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ پدر و مادر یا اجداد به فرد منتقل می شود
بیماری های زهروی: در پزشکی بیماری های مقاربتی، از قبیل سوزاک و سیفلیس
بیماری عفونی: در پزشکی مرضی که به واسطۀ میکروب مخصوص عارض می شود و با تماس مستقیم یا غیر مستقیم قابل انتقال به دیگری است
بیماری مقاربتی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ آمیزش جنسی با شخص بیمار به فرد منتقل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیدایی
تصویر پیدایی
حالت و چگونگی پیدا، پیدا بودن، آشکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد، قراردادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
ندامت، انفعال، پشیمان بودن، برای مثال از آن آتش برآمد دودت اکنون / پشیمانی ندارد سودت اکنون (نظامی۲ - ۱۹۴)
پشیمانی خوردن: پشیمانی، پشیمان شدن
پشیمانی گرفتن: پشیمانی، پشیمان شدن، پشیمانی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
حاصل پیراستن، چون سرو پیرائی و جز آن، رجوع به پیرایی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ گُ کَ دَ)
پیمودن. پیماییدن:
همی خواهم ای داور کردگار
که چندان امان یابم از روزگار
که از تخم ایرج یکی نامور
ببینم ابر کینه بسته کمر...
چو دیدم چنین زآن سپس شایدم
کجا خاک بالا بپیمایدم.
فردوسی (شاهنامۀ بروخیم ج 1 ص 93)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان هیدوج بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری سوران و 20 هزارگزی خاوری راه مالرو ایرافشان به سوران، دارای 25 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی پیچا، رجوع به پیچا شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
حالت و چگونگی پیدا. ظهور. مقابل نهان. وضوح. روشنی. استبانت. ابانت. آشکاری. ذیوع. شهود. هویدائی. مقابل پنهانی:
زش ازو پاسخ دهم اندر نهان
زش به پیدائی میان مردمان.
رودکی.
بوقتی کز شرف گویند با خورشید همتائی
دل سلطان نگهداری بپنهانی و پیدائی.
فرخی.
چون بند کرد در تن پیدائی
این جان کارجوی نه پیدا را.
ناصرخسرو.
جان ز پیدائی و نزدیکیست گم
چون شکم پرآب و لب خشکی چو خم.
مولوی.
شرع، پیدائی و راه دین، بداهت
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
ندامت انفعال تاسف حسرت لهف، توبه انابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژمانی
تصویر پژمانی
اندوهگینی، وحشت، نفرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانی
تصویر پیشانی
جز فوقانی رخسار - میان رستنگاه مو وابروان، جبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرایی
تصویر پیرایی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
ظهور آشکار شدن، علم معرفت: و آن لفظ عامل و دانا و علم دانستن است... ما آن را بلفظ روشنی و پیدایی و علت و مایه و معدن پیدایی و روشنی بدل کردیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرماهی
تصویر پرماهی
حالت بدری امتلا قمر استقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرائی
تصویر بیرائی
بیعقلی، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمالی
تصویر پایمالی
دست بدست مالیدن تعلل مماطله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینائی
تصویر بینائی
بصیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمای
تصویر پیمای
ملک پیمای، راه پیمای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
قرار دادی
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدائی
تصویر پیدائی
وضوح، ظهور، هویدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
((پِ))
کارمندی که استخدام رسمی نباشد، قراردادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
تأسف، حسرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیدایی
تصویر پیدایی
((پِ))
آشکار بودن، دانش، معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشانی
تصویر پیشانی
جبین، جلوی سر بین ابرو و موی سر، بخت، اقبال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشیمانی
تصویر پشیمانی
ندامت
فرهنگ واژه فارسی سره
قراردادی
متضاد: رسمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Ailment, Illness, Morbidity, Sickness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اندازه گیری
دیکشنری اردو به فارسی