جدول جو
جدول جو

معنی پیلیس - جستجوی لغت در جدول جو

پیلیس
نام کوهی منفرددر اواسط مجارستان در ساحل راست رود دانوب و مرتفعترین قلۀ آن 755 گز بلندی دارد و در 23 هزارگزی شمال غربی بوداپست واقع گشته است، (قاموس الاعلام ترکی)
نام ایالت مستقلی در مجارستان در جوار کوه پیلیس، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلیس
تصویر پلیس
مجموعۀ افرادی که با استفاده از اختیارات قانونی خود، در جهت ایجاد نظم، امنیت و آرامش در شهر، کشور و جامعه تلاش می کنند، هر یک از افراد متعلق به این مجموعه، جایی که افراد این مجموعه در آن مستقر هستند
پلیس مخفی: در امور نظامی کارآگاه
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای مرکب از سیلیسیوم و اکسیژن که در طبیعت هم به صورت آزاد و هم به صورت سیلیکات ها فراوان است و در شیشه سازی، تصفیۀ آب و مواد آرایشی و دارویی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلس
تصویر پیلس
استخوان فیل، عاج، پیلسته، بیلسته
فرهنگ فارسی عمید
(پِیِ وی)
نام دریاچه ای در ایالت کوئوپیو از فنلاند، دارای 105 هزار گز طول و 206 هزار گز عرض و 1093 هزار گز مربع مساحت. و آن 93 گز مرتفعتر از سطح دریاست و چند جزیره در وسط آن دیده میشود. دهکده ای بنام پیلیس در ساحل شرقی آن است که نام خود را بدریاچه داده است. مازاد آب این دریاچه بوسیلۀ نهر پیلیسیوکی که از جانب جنوب شرقی سر درمی آورد، بدریاچۀ پیهاسلکه میریزد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سر ویلیام مدک. (1860- 1924 میلادی) عالم انگلیسی فیزیولوژی. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لُسْ)
نام سه قصبه در پلوپونس یعنی شبه جزیره موره از یونان قدیم، یکی درالیده و دیگری در تری فیلیا و سومی در مسینیا و کنار دریا واقع شده است و گویند این اخیر کرسی نسطور بوده است و بگفتۀ استرابون دومین. و آن در محل قصبۀ ناوارین قرار داشته. (رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نیز ایران باستان ج 1 ص 767 شود)
لغت نامه دهخدا
پیلاسته، پیلسته، بمعنی عاج که دندان پیل باشد، (آنندراج)، رجوع به پیلسته شود
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در خطۀ اندلس از اسپانیا، در ایالت اشبیلیه، واقع در 30 هزارگزی جنوب غربی شهر اشبیلیه، آنجا بنا به روایتی میهن موریلو یکی از بزرگترین نقاشان اسپانیاست، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
عاج. دندان فیل. (شعوری ج 1 ص 258). رجوع به پیلسته شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام چند شهر به یونان. نام سه شهر مختلف در مغرب شبه جزیره پلوپونزوس. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 468)
لغت نامه دهخدا
ایزیدور، نقاش فرانسوی، مولد پاریس (1813-1875 میلادی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به پیل، چون پیل به قامت و جثه، برنگ پیل، فیلی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
در اصطلاح بنایان، ناهمواری
لغت نامه دهخدا
(پُ)
لفظ فرانسوی که در فارسی بمعنی پاسبان ادارۀ شهربانی (نظمیه) و گاه بمعنی آن ادارۀ شهربانی استعمال میشد. عسس. محتسب
لغت نامه دهخدا
(پْلَ / پِ لَ)
نام نهری است درکشور آلمان. این نهر از ساکس شروع شده رو به شمال جاری میشود و پس از طی 110هزار گز به رود خانه الستر ب-لانش میریزد. (قاموس الاعلام ترکی در مادۀ پلایسه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اپیلیسی
تصویر اپیلیسی
فرانسوی پژولش از بیماریها دیو گلوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلاس
تصویر پیلاس
عاج فیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلی
تصویر پیلی
منسوب به پیل چون پیل بمقاومت و جثه، برنگ پیل فیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلس
تصویر پیلس
پیلسته عاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پییس
تصویر پییس
فرانسوی نمایشنامه، دانه، پینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
لفظ فرانسوی به معنای پاسبان اداره شهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکیب اکسیژنه سیلیسیم که نام دیگرش انیدریدسیلیسیک است و آن جسمی است بسیار ثابت که در حالت تبلور مانند جسمس شیشه ای سخت میباشد (درین صورت آن را کوارتز نامند) وزن مخصوصش 6، 2 است (وزن مخصوص سیلیس 2، 2 می باشد) در آب غیر محلول است. جسمی است که در 1700 درجه شروع به ذوب می کند و در حرارت های بالاتر بدون این که مایع شود به صورت ماده ای غلیظ در می آید، در زمین شناسی بیشتر انواع مختلف در کوهی اصلی به نام سیلیس می نامند زیرا ترکیب اصلی در کوهی همان اکسید سیلیس است که کم و بیش با مواد دیگری آمیخته شده و انواع مختلف در کوهی را به وجود آورده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
((پُ))
مجموعه نیروهای انتظامی یک کشور، شهر یا جامعه، پاسبان، آژان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
((پَ))
ناهمواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
پاسبان، شهربانی، شهربان
فرهنگ واژه فارسی سره
آژان، پاسبان، شرطه، عسس، محتسب، شهربانی، کلانتری، نظمیه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ اگر خواب ببینید پلیس شما را به خاطر جرمی که مرتکب نشده اید دستگیر می کند، علامت آن است که به شکل باور نکردنی از رقبای خود پیش می گیرید. ، ۲ـ اگر خواب ببینید پلیس شما را به خاطر جرمی که مرتکب شده اید دستگیر می کند، علامت آن است که با حوادثی نامطلوب روبرو خواهید شد. ، ۳ـ اگر خواب ببینید پلیسی با دادن قول شرف در مقابل قاضی آزاد می شوید، علامت آن است که در کارهای زندگیتان شاهد تغییرات و نواساناتی خواهید بود .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
سبد بزرگ بافته از ترکه های بید و یا پوست درخت
فرهنگ گویش مازندرانی