جدول جو
جدول جو

معنی پیشواذ - جستجوی لغت در جدول جو

پیشواذ
(شْ)
نوعی ماهی که عرب لخم نامد. فیشواذ. (الجماهر بیرونی ص 143)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال از مسافر یا مهمان
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
مقتدا، سرکرده، سردسته، پیشرو، راهنما، امام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشواز
تصویر پیشواز
پیشباز، استقبال از مسافر یا مهمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاوار
تصویر پیاوار
فیاوار، شغل، کار، پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(شْ)
امامزاده جعفر، قصبه ای جزء دهستان بهنام عرب. بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در 6 هزارگزی خاور ورامین سر راه نیمه شوسه و2 هزارگزی ایستگاه پیشوا. جلگه. معتدل. دارای 4649 تن سکنه. آب آنجا از قنات. محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندر قند. شغل اهالی آنجا زراعت و کسب است. شعبه پست و تلفن و بهداری و ژاندارمری و دبستان داردو راه آن ماشین روست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شْ)
نام ایستگاهی میان راه تهران به بندر شاه در 53 هزارگزی تهران ومیان دو ایستگاه ورامین و ابردژ. و در دو هزارگزی قصبۀ پیشوا. و آن ایستگاه چهارم است از سوی تهران
لغت نامه دهخدا
هادی، قائد، لمه، قدوه، قده، امام، (مهذب الاسماء)، اسوه، (منتهی الارب)، مقتدی، (دهار)، مقتفی، پیشرو (صحاح الفرس)، سرآهنگ، سرهنگ، رهبر، سر، زعیم، (مهذب الاسماء) (دهار)، بزرگ گروه، راهنمای جماعت، مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو، (انجمن آرای ناصری) :
حرمت نگه داری همی، حری بجای آری همی
واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین،
فرخی،
بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو
که رهنمای وجودست و پیشوای عدم،
مسعودسعد،
ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش
کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست،
مسعودسعد،
گر همی حق بود چو تو باید
شاعران را که پیشوا باشد،
مسعودسعد،
گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان
بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست،
خاقانی،
دست و زبانش چرا نداد بریدن
محتسب شرع و پیشوای صفاهان،
خاقانی،
پیشوای علما جامۀ من
نزپی بیشی و پیشی پوشد،
خاقانی،
پیش مهدی به پیشگاه هدی
عدل را پیشوا فرستادی،
خاقانی،
برنامده سپیدۀ صبح ازل هنوز
کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا،
خاقانی،
دعای خالص من پس رو مراد تو باد
که به زیاد توام نیست پیشوای دعا،
خاقانی،
هست طریق غریب اینکه من آورده ام
اهل سخن را سزد گفتۀ من پیشوا،
خاقانی،
بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید
سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا،
خاقانی،
پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا،
مجیر بیلقانی،
گفت کای پیشوای دیو و پری
چون هنر خوب و چون خرد هنری،
نظامی،
خیالت پیشوای خواب وخوردم
غبارت توتیای چشم دردم،
نظامی،
همه گر پس رو و گر پیشواییم
در این حیرت برابر می نماییم،
عطار،
سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء، (جهانگشای جوینی)،
شنید این سخن پیشوای ادب
بتندی برآشفت و گفت ای عجب،
سعدی،
امام رسل پیشوای سبیل
امین خدا مهبط جبرئیل،
سعدی،
پیشوای دو جهان قافله سالار وجود
کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه،
هندوشاه نخجوانی،
وابسته از عناصر و افلاک و انجمی
و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا،
سراج الدین قمری،
صیر، پیشوای جهودان، (منتهی الارب)، اسقف، سقف، سقف، پیشوای ترسایان،
- پیشوا رفتن، استقبال کردن، پیشواز رفتن، پیشباز رفتن:
بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن
چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن،
خاقانی،
شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو
غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن،
سلمان ساوجی (از آنندراج)،
- پیشوای فرستادگان، کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم، (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 123)،
،
نوعی از جامه که زنان پوشند، (برهان)، مقابل بغل بند، (فرهنگ نظام)، پیشواز
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
هادی، قائد، اسوه، زعیم، بزرگ گروه، راهنمای جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
صدر مجلس، بالای مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلوان
تصویر پیلوان
پیلبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاوار
تصویر پیاوار
صنعت هنر فیاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشیار
تصویر پیشیار
شاگرد، معاون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال، پیشواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشپار
تصویر پیشپار
حلوایی است پیشپاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشتاز
تصویر پیشتاز
سواره ای که قبل از دیگران بتازد
فرهنگ لغت هوشیار
صندوق گونه ای که دکانداران چون عطار وسقط فروش بر پشت آن نشینند و بر بالای آن ترازو گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشداد
تصویر پیشداد
از پیش داده، عادل
فرهنگ لغت هوشیار
دارای پیش (جلو)، دارای ضمه (حرف)، حربه ای بسیار بزرگ مانند نیزه ای ستبر و کوتاه از آهن و فولاد که بر آن حلقه های چهارگوشه از فولاد تعبیه کنند و بدان خوک و گراز را کشند، ماما قابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشکار
تصویر پیشکار
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوازی
تصویر پیشوازی
پیشواز استقبال: امروز اهل محله رفته اند پیشوای زوار خراسان
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پیشوا امامت قیادت رهبری: پس در روزگار پادشاهان این خاندان... برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که ویرا (بوصادق تبانی را) فرمودند... . یا پیشوایی فرستادگان. پیشواز رفتن پذیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر درآید و کمایش تصرفی در معنی آن کند مقابل پسوند. توضیح استعمال این کلمه مستحدث و در در عصر ما معمول شده. یا پیشوند فعل. کلمه ای که آغاز فعل در آید و کما بیش تصرفی در معنی آن کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشواز
تصویر پیشواز
استقبال کردن، استقبال کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
رهبر، سردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروان
تصویر پیروان
حامیان، طرفداران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشباز
تصویر پیشباز
استقبال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشکار
تصویر پیشکار
خادم، خدمت کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشگاه
تصویر پیشگاه
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشوا
تصویر پیشوا
امام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش از
تصویر پیش از
قبل از
فرهنگ واژه فارسی سره
امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسله جنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استقبال، پیشباز
متضاد: بدرقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ اگر خواب ببینید جمعی به پیشواز شما آمده اند، علامت آن است که میان آشنایان و بیگانگان شهرتی به دست می آورید. ، ۲ـ اگر خواب ببینید خود به استقبال کسی می روید، علامت آن است که طبخ خونگرم سازش پذیری شما با دیگران، جواز ورود شما به هر مکانی خواهد بود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
استقبال، به استقبال رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی