جدول جو
جدول جو

معنی پیشنهاد - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد
طرح، نقشه و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود، نامه ای که خریدار، فروشنده، پیمانکار یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا اداره ای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برای آن معامله یا عهده دار شدن آن کار اعلام کند
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
فرهنگ فارسی عمید
پیشنهاد
(نِ / نَ)
اندیشه ای که آدمی بر نفس خود عرضه کند. قصد. اراده و منظور. (غیاث). مراد. مقدمه و قضیه. (آنندراج). آهنگ و قصد: و او را پیشنهاد این است و مقصود حق تعالی خود چیزی دیگر. (فیه مافیه 330). هر مرادی و پیشنهادی ترا چون معشوقه و عروسی است و هر از این معشوقه ات را خویشاوندانند و تباری اند. (کتاب المعارف). آنها که منکر دید تواند، ترا نشناخته اند، خود کسی را میل بخدمتت چگونه باشد تا پیشنهاد آنکس دید تو نباشد. (کتاب المعارف). نظیر شما آنکس است که فریاد کند... و خیلی را بخود جمع کند. چون جمع شوند (و) گویند چه میخواهی از ما. او گوید بایستید تا بیندیشم که از بهر چه جمع کرده ام شما را... شما همچون آن ابله باشید که چندین گاه مردم را بر خود جمع میکند بی هیچ پیشنهادی و بی هیچ نیتی. (کتاب المعارف).
پیشنهاد خاطرم اینکه هلاک او شوم
تشنۀ جام میروم شاید اگر سبو شوم.
سنجر کاشی.
- پیشنهاد همت کردن یا گردانیدن، مقصد و مقصود خویش ساختن. وجهۀ همت قرار دادن: و نهایت موهبت شاهنشاهی را که شامل این دولت نامتناهی است پیشنهاد همت گردانید. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 3 ص 323)، عرضه، در اصطلاح بانکداری اعلام خواستاری کاری یا خریدی یا فروشی با شرایطی خاص از جانب خواهنده ای، اظهار مطلبی دریافت نیک و بد و سنجش آنرا. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد
قصد واراده و منظور
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد
آلترناتیو
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشنهاد
اعلام، توصیه، طرح، آهنگ، اراده، غرض، قصد، مراد، مقصود، منظور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشنهاد
يعرض
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به عربی
پیشنهاد
Proposition, Suggestion
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیشنهاد
proposition, suggestion
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیشنهاد
предложение
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به روسی
پیشنهاد
Vorschlag
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیشنهاد
пропозиція
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیشنهاد
propozycja, sugestia
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیشنهاد
提议 , 建议
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به چینی
پیشنهاد
proposição, sugestão
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیشنهاد
proposta, suggerimento
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیشنهاد
تجویز , مشورہ
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به اردو
پیشنهاد
voorstel, suggestie
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به هلندی
پیشنهاد
প্রস্তাব , প্রস্তাব
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیشنهاد
pendekezo
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیشنهاد
öneri
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیشنهاد
제안
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به کره ای
پیشنهاد
提案
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیشنهاد
proposición, sugerencia
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیشنهاد
प्रस्ताव , सुझाव
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به هندی
پیشنهاد
usulan, saran
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیشنهاد
ข้อเสนอ , ข้อเสนอ
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیشنهاد
הצעה , הַצָּעָה
تصویری از پیشنهاد
تصویر پیشنهاد
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قدم گذاردن فراتر رفتن: چو از نامداران بپالود خوی که سنگ از سرچاه ننهادیی... (شا. لغ)، پاگذاشتن مستقرشدن: بهر تختگاهی که بنهاد پی نگهداشت آیین شاهان کی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشنماز
تصویر پیشنماز
امام جماعت، مقتدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش زاد
تصویر پیش زاد
آنکه قبلا زاده شده کسی که پیشتر متولد گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
فرا پیش آوردن، از جای اصلی بنزدیک خود آوردن، مقابل پس نهادن: آینه ای که پیش نه از دل صافی گهر صورت خود را بین معنی اشیاطلب، (وحشی)، برابر چیزی گذاشتن برای منع عبور ایجاد مانع و سد کردن: ای پای بست عمر، تو بر رهگذار سبیل چندین امل چه پیش نهی مرگ از قفا. (سعدی)، برابر چشم نهادن نصب العین ساختن: چون پادشاهی برکسری انوشیروان عادل قرار گرفت عهود اردشیرین بابک پیش نهاد. یا پا (قدم) پیش نهادن، اقدام کردن مقدم شدن: قدم پیش نه کز ملک بگذری که گر باز مانی ز دد کمتری. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
برابر نهاده مقابل پس نهاده، از حد متعارف تجاوز داده و بمجاور در آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس نهاد
تصویر پس نهاد
پس افت، میراث، گنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشنهادی
تصویر پیشنهادی
منسوب به پیشنهاد: طرح پیشنهادی بتصویب رسید
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ یا نِ))
اندیشه یا طرحی که کسی مطرح می کند تا دیگران نیک یا بد بودنش را تأیید کنند
فرهنگ فارسی معین