جدول جو
جدول جو

معنی پیشرو - جستجوی لغت در جدول جو

پیشرو
متقدم، امام، پیشوا
تصویری از پیشرو
تصویر پیشرو
فرهنگ لغت هوشیار
پیشرو
پیشوا، راهنما، کسی که جلو برود و دیگران از عقب او حرکت کنند، پیش رونده، برای مثال همچنان می شدند در تک وتاب / پسرو آهسته، پیشرو به شتاب (نظامی۴ - ۶۷۰)، در موسیقی نوعی تصنیف بدون شعر که حکم پیش درآمد یا آواز ضربی را داشته است
تصویری از پیشرو
تصویر پیشرو
فرهنگ فارسی عمید
پیشرو
Leading
تصویری از پیشرو
تصویر پیشرو
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیشرو
ведущий
دیکشنری فارسی به روسی
پیشرو
führend
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیشرو
провідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیشرو
wiodący
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیشرو
主要的
دیکشنری فارسی به چینی
پیشرو
líder
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیشرو
leader
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیشرو
líder
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیشرو
leader
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیشرو
leidend
دیکشنری فارسی به هلندی
پیشرو
ชั้นนำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیشرو
terkemuka
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیشرو
قائدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
پیشرو
अग्रणी
دیکشنری فارسی به هندی
پیشرو
מוביל
دیکشنری فارسی به عبری
پیشرو
主導的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیشرو
선도적인
دیکشنری فارسی به کره ای
پیشرو
öncü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیشرو
kinara
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیشرو
অগ্রগামী
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیشرو
پیشرو
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عمل پیشرو بجلو رفتن پیشرفت، ترقی ارتقا، پیشوایی قیادت: آلت خسروی و پیشروی همه داده است مر ترا یزدان. (فرخی)، تجاوز کردن از حد طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشروی
تصویر پیشروی
پیشرفت، پیش رفتن، پیشوایی، راهنمایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشروی
تصویر پیشروی
((رَ))
پیشرفت، رشد، پیشوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشگو
تصویر پیشگو
غیبگو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
برابر، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشگو
تصویر پیشگو
پیش گوئی کردن، خبر دادن و آگاهانیدن از قبل
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه از همگان زودتر رسد کسی که جلوتر از دیگران واصل شود: بمنزل رسد از همه پیشتر بود عزت پیشرس بیشتر. (هاتفی)، جوان شاب، میوه ای که بیش از میوه های موسم خود پخته گردد نوبر گلی که زودتر از فصل خود پدید آید: سخن بوسه که جنگست گل پیشرسش بچه امید من غنچه دهان عرض کنم ک (صائب) هم طالع بیدیم دین باغ که باشد سر پیش فکندن ثمر پیشرس ما. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشتو
تصویر پیشتو
رولور لوله بلند تپانچه پیستوله پیشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
جلو رو، برابر، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشگو
تصویر پیشگو
کسی که آینده را پیش بینی کند، کسی که از آینده خبر بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشگو
تصویر پیشگو
کسی که رویدادی را پیش از روی دادن می گوید، کسی که حرف مردم را به عرض شاهان و بزرگان می رساند
فرهنگ فارسی معین