جدول جو
جدول جو

معنی پیریک - جستجوی لغت در جدول جو

پیریک
یک چشم به هم زدن، زمان کم، اندازه ی کم، پلک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیریت
تصویر پیریت
نوعی کانی زرد رنگ با ترکیب سولفید اهن متبلور
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
کرسی بلوک لت، ناحیۀ گوردن بفرانسه دارای 719 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 43هزارگزی شمال باختر فهلیان و شمال خاور کوه انار، کوهستانی، معتدل، مالاریائی، دارای 278 تن سکنه، آب آن از رود خانه تنک شیب و چشمه، محصول آنجا غلات و برنج و تریاک، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
آب بدبو، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 261)
لغت نامه دهخدا
نام قدیم خطه ای واقع در جنوب مقدونیه و منطبقه با قضای قره فریۀ عهد عثمانیان، این قضا میان کوه الیمپ یعنی لیمبوس و نهر قره صو یعنی هالیاکمون واقع شده وقصبه های عمده اش را دیوم، پیدنه و منومه مینامیدند، این کلمه از لفظ پیروس گرفته شده که نام کوهی است، وبزعم راویان، حامیان و ارباب انواع شعر و ادبیات و موسیقی که موسه نامیده میشوند در این کوه مقیم بودند، اهالی پیریا بی اندازه مفتون و شیفتۀ شعر و موسیقی بوده اند و بیونانیان آموخته، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهریق بخش سلماس شهرستان خوی با 100 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری درمیان با 489 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سالخوردگی کهنسالی سیخوخت مقابل جوانی. یا روز پیری. هنگام سالخوردی زمان کهنسالی: بهشتاد شد سالیان قباد نبد روز پیری هم از مرگش شاد. (شا. بخ 2308: 8) یا مقام پیری. شیخوخت. یا پیری است و فراموشی. پیران بهنگام فراموشی گویند، جوانان که چیزی را فراموش کرده بشوخی چنین گویند. یا پیری است و هزار عیب. پیری عیبهای بسیار همراه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرین
تصویر پیرین
آب بدبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیری
تصویر پیری
سالخوردگی، کهنسالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیری
تصویر پیری
کهولت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیری
تصویر پیری
Senility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیری
تصویر پیری
sénilité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وصله
فرهنگ گویش مازندرانی
قورباغه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیری
تصویر پیری
usia tua
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیری
تصویر پیری
বার্ধক্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیری
تصویر پیری
uzee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیری
تصویر پیری
yaşlılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیری
تصویر پیری
노쇠
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیری
تصویر پیری
老衰
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیری
تصویر پیری
זִקְנָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیری
تصویر پیری
वृद्धावस्था
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیری
تصویر پیری
старість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیری
تصویر پیری
ความชรา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیری
تصویر پیری
ouderdom
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیری
تصویر پیری
senilidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیری
تصویر پیری
senilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیری
تصویر پیری
senilidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیری
تصویر پیری
老年痴呆
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیری
تصویر پیری
starość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیری
تصویر پیری
Senilität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیری
تصویر پیری
старость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیری
تصویر پیری
بڑھاپا
دیکشنری فارسی به اردو