جدول جو
جدول جو

معنی پیروس - جستجوی لغت در جدول جو

پیروس
پادشاه اپیر درقرن سوم و چهارم قبل از میلاد (رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1200 و ج 3 ص 2048، 2060، 2070، 2162، 2163 و 2281 شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از سلاطین نامدار خطۀ قدیم اپیریعنی جهت طوسقه لق از آرناؤدستان بود، پدرش ایاکبد هنگام کودکیش درگذشت و عمویش نئوپتولم وی را پنهان کرد اما خالش گلاو کیاس حکمران ایلیریا یعنی کیغه لق وی را رهانید و بزرگ کرد، در سال 301 ق، میلادی در پانزده سالگی بطرفداری شوهرخواهرش دمتریوس پولیورکیت در جنگ با ایپسوس دلیری و دلاوری فوق العاده نشان داد، بعداً از جانب وی بعنوان گروگان بمصر رفت وآنجا با دختر بطلمیوس پادشاه کشور مذکور ازدواج کردو برای استرداد ملک موروث از پدرزن خود استمداد نمود، وی یک دستۀ کوچک از کشتیهای جنگی و مقداری وجه نقد بوی داد، پیروس در سنۀ 295 به اپیر داخل شد و عموی خود را در اثنای ضیافتی مقتول ساخت و تاج و تخت موروث را بازپس گرفت، در سال 291 مقدونی ها از وی استمداد کردند پیروس به این سرزمین آمد و کشور را متصرف شد، ولی بیش از هفت ماه نگهداری کردن نتوانست، در این میان تارنتین ها ازو استمداد و به ایطالیا دعوتش کردند، در سال های 280 و 279 قبل از میلاد به پیروزی هراکل و آسکولوم نایل شد و بر رومیان غالب آمد، گویند این مظفریت را مدیون فیلهائی بود که از مصر آورده و پیشاپیش لشکر قرار داده بود چونکه از نظارۀ آنها دهشت و وحشتی بزرگ برومیان دست داد و خود را باختند، پیروس بعداً روانۀ سیسیل شد و این جزیره را از تصرف کارتاژیها و یکدسته ملوک الطوایف بیرون آورد و بیش از یکسال حاکم بالاستقلال آنجا شد ولی بعداً بر اثر رنجش مردم از وی مجبور بترک آن دیار گشت و به ایتالیا عودت نمود، در سنۀ 275 کوریوس ونتائوس بر وی غالب آمد در این حال بدون اینکه از پیروزیهای سابق خویش استفادتی بکند بی لشکر و با دست خالی به اپیر بازگشت معهذا بعداز یکسال تمام مقدونیه را بسرزمین خویش الحاق کرد وبه خیال ضبط پلوپونس یعنی شبه جزیره موریس افتاد و اسپارت را دربندان نمود ولی نتوانست بگیرد، اما شهر آرگوس را گرفت در این حال پیرزنی خشتی از فراز بام بر سر وی زد و کارش را بساخت، پیروس مردی بغایت جسور و ماهر در رزم آزمائی ولی حریص و بی ثبات قدم بوده و لذا چنان که باید از جسارت و مهارت خود برخوردار نشده است، به پند و اندرزهای وزیرش که حکیمی موسوم به کینیاس بود گوش نمیکرده است، پولتارک که ترجمه حال وی را نگاشته گوید: زمانی که به ایتالیا رفت و بر رومیان پیروز آمد لشکریانش بوی گفتند: مانند عقابی بدشمنان هجوم آور شدی ! او در جواب گفت: ای عقابها! این شمایانید که مرا عقاب کردید، در زبان آرناؤد عقاب را اشکیپه گویند و اشکیپیتار (یعنی عقاب دار) نامی است که آرناؤدها بخود اطلاق نمایند، ظاهراً این کلمه از همان زمانها در افواه باقی مانده است و بر بیرق پیروس هم شکل عقاب نقش میکردنداین نیز احتمال دیگری است بر صحت این وجه تسمیه، ظاهراً لفظ پیروس و بتلفظ اصح در یونان باستانی پوروس هم تحریفی باشد از کلمه بور آرناؤدی که معنی دلیر و دلاور را افاده میکند، و نیز رجوع به پیرهوس شود
لغت نامه دهخدا
پیروس
(یِ)
نام کوهی در خطۀ قدیم پیریا از مقدونیه که در توازی ساحل غربی خلیج سلانیک واقع شده و بزعم افسانه پردازان یونانی مکان پریان موسه، از ارباب انواع فنون بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروز
تصویر پیروز
(پسرانه)
کامیاب، فاتح، فرخنده، خوشحال، شاد، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
(پسرانه)
شکل فرانسوی کوروش، کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروج
تصویر پیروج
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوال، شوالک، شوات، سرخاب، ابوقلمون، پیل مرغ، حربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
کامیاب، چیره، خوش وخرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
از پی کسی رفتن، دنبال کسی روان شدن، متابعت، برای مثال حذر از پیروی نفس که در راه خدای / مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
جاندار تک سلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچ گونه علائم حیاتی از خود نشان نمی دهد و عامل بیماری هایی چون فلج اطفال، سرخک و آنفولانزا است، برنامه ای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرم افزار یا سخت افزار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
تاسی، تبعیت، اقتداء، متابعت، پس روی، اسوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
غالب، مظفر، نصرت یافته، منصور، فاتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروج
تصویر پیروج
پیل مرغ فیلمرغ بوقلمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
لاتینی تازی گشته کیمار شاخکی (کیمار) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی به مانک زهر زهرک عامل بسیار کوچک زنده که غالبا سبب ایجاد عفونت ناخوشی میشود ویروس ها در حقیقت عبارت از مولکولهای زنده ای هستند که بمناسبت کوچکی ابعادشان غالبا از صافی ها میگذرند و قطر بدن آنها بین 1 تا 3 میلی میکرن میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
مظفر، چیره، مبارک، خجسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویروس
تصویر ویروس
موجود بسیار ریزی که باعث بروز بیماری می شود
فرهنگ فارسی معین
ابری به شکل رشته های ظریف سفید یا تکه ها یا نوارهای باریک عمدتاً سفید جدا از هم، این ابر جلوه ای ریسه دار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد، پرسا (واژه فرهنگستان)، در فارسی نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
((پَ یا پِ رَ))
پس روی، متابعت
فرهنگ فارسی معین
((رِ))
نام تجارتی برخی ظرف های شیشه ای پایدار در برابر گرما و مواد شیمیایی، شیشه نسوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
فیروز، موفق، موید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروی
تصویر پیروی
تقلید، اطاعت، تبعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
Victorious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
victorieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
victorioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
विजयी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
victorios
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
ผู้ชนะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
zegevierend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
胜利的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
vittorioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
vitorioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
zwycięski
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
переможний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
siegreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
победоносный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
מנצח
دیکشنری فارسی به عبری