جدول جو
جدول جو

معنی پیرمحله - جستجوی لغت در جدول جو

پیرمحله
(مَ حَلْ لَ)
دهی جزء دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 9هزارگزی جنوب رودسر و 4هزارگزی شمال رحیم آباد. جلگه، معتدل، مرطوب. دارای 283 تن سکنه گیلکی و فارسی زبان. آب آن از نهر پلرود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. گنبدی آجری به ارتفاع 15 متر از آثار ابنیۀ قدیم و دبستانی 4 کلاسه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ دَ مَ حَلْ لَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان و متصل به رودسر است. دارای 44 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان بخش قلعه زراس شهرستان اهواز واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری قلعه زراس و کنار راه مالرو چکارمان به بنه امیرلانی، با 112 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ)
محلی در گناباد. مردم بدانجا نذورات برند و مقبره ای است اما معلوم نیست که مدفن کیست
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان چهاردولی بخش اسدآباد. واقع در 5هزارگزی شمال چنار عباس خان. کوهستانی، سردسیر. دارای 308 تن سکنه. آب آن از چشمه ها. محصول آنجا غلات و لبنیات و انگور و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 15هزارگزی باختری بابل با 160 تن جمعیت. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ ضَ)
دهی است از دهستان شفت، بخش مرکزی شهرستان فومن، در 15 هزارگزی جنوب شرقی فومن، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 842 تن سکنه دارد. آبش از نهرسنگ، محصولش برنج و چای و لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَحَلْ لِ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان آمل. سکنۀ آن 620 تن. آب آن از رود هراز. صنایع دستی زنان کتان بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گیلخواران است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
ابن جهانگیربن امیرتیمور گورکان (امیرزاده) نوادۀ تیمور و جانشین و ولیعهد وی. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 426- 566 شود). و صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: پسر غیاث الدین جهانگیر و نوۀ تیمور لنگ حسب الامر جد خود بهندوستان لشکرکشی و ملتان را ضبط کرد. پدرش اکبر اولاد تیمور بود و در ایام حیات جدش درگذشت. تیمور وی را به ولیعهدی تعیین کرد، اماپیرمحمد در موقع وفات جدش در قندهار بود و لذا از پادشاهی محروم شد و پسرعمویش سلطان خلیل بن امیرانشاه در سمرقند حضور داشت فرصتی را غنیمت شمرد و تخت و تاج را تصاحب کرد، پیرمحمد بطلب حق سلطنت با لشکر بسوی سمرقند آمد، اما در بلخ مغلوب گردید و بسال 809 هجری قمری بدست پیرعلی تاز یکی از امراء خود بقتل رسید
ابن امیر یادگار شاه ارلات (امیر..) عم امیر زین العابدین ارلات و از یاران و سران خاقان منصور سلطان حسین میرزا بایقرا. وی در کنار آب مرغاب بدست فوجی از امراء سلطان محمود میرزا کشته شده است. (رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 138، 146، 148 و 153 شود)
ابن یوسف آنقروی یا قرمانی الارکلی. او راست: ملتقط صحاح الجوهری بنام الملتحق بمختارالصحاح. و نیز او راست: ترجمان در لغت به ترکی. رجوع به ص 280 و 281 ج 2 فهرست کتابخانه مدرسه سپهسالار شود
ابن موسی برسوی، معروف به کول کدیسی، متوفی بسال 982 هجری قمری. او راست: بضاعهالقاضی لاحتیاجه الیه فی المستقبل والماضی. نیز رجوع به رحمی برسوی شود
حاکم بلخ بعهد محمد همایون پادشاه تیموری هند. (تاریخ شاهی تألیف احمد یادگار ص 320 و 321 و 327 و 329 و 366)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 16هزارگزی شمال خاوری دیزگران و دو هزارگزی چنگزه. کوهستانی، سردسیر. دارای 156 تن سکنه آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و توتون و لبنیات مختصر و قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون. واقع در 22هزارگزی خاور کنارتخته. دامنۀ جنوبی کوه مرگ. کوهستانی. گرمسیر مالاریائی. دارای 158 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات و انجیر. شغل اهالی زراعت. و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ / لِ)
موضعی بمشرق استرآباد
لغت نامه دهخدا
(اَ می مَ حَلْ لَ / لِ)
موضعی است میان راه رشت به آستارا. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
دهی از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 4هزارگزی خاور مهاباد و 4هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به میاندوآب. دره، معتدل، مالاریائی. دارای 58 تن سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد. محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان، واقع در 22هزارگزی شمال خاوری گرگان با 630 تن جمعیت. آب آن از رود خانه محلی و راه آن ماشین رو است. امامزاده ای دارد و صنایع دستی زنان بافتن کرباس و پارچه های ابریشمی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از توابع دهستان دابوی جنوبی (بخش مرکزی آمل)
فرهنگ گویش مازندرانی
محله ی بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
مال پدری، ارث پدری، مال پدری، ارث پدری
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای از دهستان بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی