جدول جو
جدول جو

معنی پیرقلی - جستجوی لغت در جدول جو

پیرقلی
(قُ)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 27/5هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 44هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. کوهستانی، معتدل، مالاریائی. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرعلی
تصویر شیرعلی
(پسرانه)
مرکب از شیر (شجاع) + علی (بلند مرتبه)، نام طایفه ای از طوایف کهگیلویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرعلی
تصویر خیرعلی
(پسرانه)
خیری که از علی (ع) رسیده است، آنکه خیر و نیکی اش چون خیر و نیکی علی (ع) است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
کامیابی، چیرگی، فتح وغلبه، چیره شدن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
امیر پیرولی، برادر امیرولی و امیرخسروشاه، از یاران سلطان محمود میرزا فرزند سلطان ابوسعیدگورکانی. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 191، 194، 294)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و پانصدگزی باختر شوسۀارومیه به مهاباد. جلگه، معتدل، مالاریائی. دارای 62تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جوراب بافی و راه آن ارابه رو است. تابستان از شوسۀ مهاباد میتوان اتومبیل برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
خواجه پیرعلی، از ترکمانان معاصر میرزا عمر شیخ بن امیر تیمور. وی در تبریز بقتل رسیده است. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 562)
ابن خواجه محمد بایزید (خواجه...، ، از معاصران میرزا بایسنقر. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 596)
آق قوینلو. برادر بهاءالدین قراعثمان مؤسس سلسلۀ آق قوینلو. (از سعدی تا جامی ص 444)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی از دهستان چناورد بخش آخورۀ شهرستان فریدن. واقع در 20هزارگزی جنوب خاور آخوره و 12هزارگزی راه عمومی مالرو. کوهستانی، سردسیر. دارای 413 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات و تریاک و پشم و روغن. شغل اهالی زراعت و گله داری راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
گنهکار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
از اقربای یوسف بیک استاجلو. صادقی کتابدار گوید: در زمان شاه مرحوم (شاه طهماسب اول) للۀ سلطان حسین میرزا (فرزند بهرام میرزا حاکم قندهار) بود. دولتمندست شعر هم میگویدو دیوانی به اتمام رسانیده است. این بیت از اوست:
خطی عکسی گور و نور دیده کرین ایچره
مور خیلی کذری تو شدی کمرقان ایچره
این بیت فارسی هم ازوست:
ز تاب می شده غرق عرق خونخواره ای دیدم
شدم حیران، میان آب آتشپاره ای دیدم.
(ترجمه تذکرۀ مجمعالخواص ص 128)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیعقلی
تصویر بیعقلی
دیوانگی خلی بیخردی بیهوشی مقابل خردمندی، بخردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرعقلی
تصویر پرعقلی
پر خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرایی
تصویر پیرایی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
نصرت و ظفر یافتن بر اعدا باشد، کامیابی، توفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، فتح، کامیابی، چیره گی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، توفیق، موفقیت، فتح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
Inorganic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
Triumph, Victory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triomphe, victoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorganique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triunfo, vitória
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorgánico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triunfo, victoria
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
trionfo, vittoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorgânico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
胜利
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
триумф , победа
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
nieorganiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
неорганічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
triumf, zwycięstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
тріумф , перемога
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
anorganisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
Triumph, Sieg
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
неорганический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorganico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی