جدول جو
جدول جو

معنی پیرجل - جستجوی لغت در جدول جو

پیرجل(جِ)
دهی از دهستان حومه بخش شهربابک شهرستان یزد. واقع در 3هزارگزی شمال باختر شهربابک کنار راه فرعی شهربابک. جلگه، معتدل، مالاریائی. دارای 774 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیردل
تصویر پیردل
کارآزموده، دل آگاه، کنایه از عاقل، دانا، خردمند، صاحب خرد، لبیب، متفکّر، خردومند، فروهیده، اریب، بخرد، فرزان، حصیف، داناسر، خردپیشه، خردور، راد، فرزانه، متدبّر، نیکورای
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
که دلی پیر دارد. چون پیر مجرب و بخرد:
باش با عشاق چون گل در جوانی پیردل
چند ازین زهاد همچون سرو در پیری جوان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ جَ)
موضعی از هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 57 و 124 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نوعی رستنی
لغت نامه دهخدا
آنک دلی پیر دارد مجرب و عاقل مانند پیر: باش باعشاق چون گل درجوانی پیردل چند ازین زهاد همچون سرو در پیری جوان ک (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه ای مملو از چربی که لحاف دوزان سوزن در آن فرو برند تا
فرهنگ گویش مازندرانی