جدول جو
جدول جو

معنی پیانوزه - جستجوی لغت در جدول جو

پیانوزه
(نُ زَ)
نام جزیره ای است درایتالیا، در ساحل غربی توسکانه در بحر تیرنه واقع در 12 هزارگزی مغرب جزیره الب. شش هزارگز طول و چهارهزارگز عرض دارد، اراضی آن مسطح و پست و با درختان زیتون مستور میباشد و ملحق به ایالت لیورنوست و آن در زمان رومیان تبعیدگاهی بود. (قاموس الاعلام ترکی)
نام جزیره کوچکی در دریای آدریاتیک ملحق به ایالت فوجه. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
(پسرانه)
در اوستا لقب هوشنگ پسر سیامک پادشاه داستانی ایران، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله داستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیانو
تصویر پیانو
آلت موسیقی به صورت صندوقی بزرگ و پایه دار، دارای یک ردیف شستی در جلو آنکه با نواختن هر شستی، چکشی به یک سیم کشیده شده برخورد می کند و به این طریق اصوات ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
فیروزه، نوعی کانی قیمتی به رنگ آبی آسمانی یا سبز که در جواهرسازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَضْ وَءْ)
نوازندۀ پیانو. آنکه پیانو را بنوازش آورد
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
دو پیازه،
- دوپیازه، طعامی است. رجوع به دوپیازه شود. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نام یکی از آلات موسیقی. نام دستگاهی که بدان نوازند. از ذوات الاوتار است و اوتار آن فلزی است
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام نهری در اواسط روسیه، و آن وارد نهر سوره از توابع ولگا گردد و از ایالت سیمبیرسک سرچشمه گیرد و اول بشمال غربی و بعد بجنوب شرقی و سرانجام بمشرق جاری شود و دوباره به ایالت سیمبیرسک درآید، پس بسوی شمال رود و در نزدیکی نیگورود بنهر نامبرده ریزد. دو محاربه میان روسها و تاتارها بسال 1377 میلادی در ساحل این نهر اتفاق افتاده است، در جنگ اول روسها و در جنگ دوم تاتارها مغلوب شده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
نام نهری در خطۀ ونتی از ایتالیا و آن از جبال آلپ نوریک سرچشمه گیرد و نخست بسوی جنوب غربی و سپس بطرف جنوب شرقی روان شود و از میان دو قصبۀ پیاوه دی کادوره و بلوم بگذرد و ایالت وندیک بشکافد پس به دو بازو منشعب شود و بدریای آدریاتیک وارد گردد. طول مجرای آن بالغ به 225 هزارگز است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ رِ)
به معنی راحت، شهری است بر حدود شمالی افرائیم (صحیفۀ یوشع 16:6 و 7) و دور نیست همان متون 8 میل به جنوب شرقی نابلس واقع و در آنجا خرابه های بسیار و فراخ و خانه ها و دیوارهای تمام و کامل که همگی در زیر خاک اند موجود است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
فیروزه. فیروزج. سنگی معدنی گرانبها و آسمانی رنگ که انگشتری و زینت را بکاراست. جوهری باشد کانی، فیروزه معرب آن است. (برهان). جوهری است که معدن آن شهر نیشابورست بخراسان و به فیروزه که معرب آن است معروف است گویند در آن نگریستن روشنایی دیده بیفزاید و از آن بر انگشتری نهند. (انجمن آرای ناصری). یکی از جواهر گرانبها. یکی از احجار کریمه. رجوع به فیروزه شود: و اندر کوههای وی (طوس) معدن پیروزه است. (حدود العالم). و از خراسان جامه بسیار خیزد و زر و سیم و پیروزه. (حدود العالم).
یکی جامۀ شهریاری بزر
ز یاقوت و پیروزه تاج و کمر.
فردوسی.
یکی گرز پیروزه دسته بزر
فرود آن زمان برگشاد از کمر.
فردوسی.
چنان بد که یکروز بر تخت عاج
نهاده بسر بر ز پیروزه تاج.
فردوسی.
نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه.
فردوسی.
همی رفت شاه از بر ژنده پیل
برآن تخت پیروزه بر سان نیل.
فردوسی.
سدیگر فرستادن تخت عاج
برین ژنده پیلان و پیروزه تاج.
فردوسی.
نهادند زیر اندرش تخت عاج
بسر بر ز یاقوت و پیروزه تاج.
فردوسی.
یکی تخت بر کوهۀ ژنده پیل
ز پیروزه تابان بکردار نیل.
فردوسی.
همان تخت [طاقدیس] پیروزه ده لخت بود
جهان روشن از فرّ آن تخت بود
برو نقش زرین صد و چل هزار
ز پیروزه بر زر که کرده نگار.
فردوسی.
همان شاه را تخت پیروزه ساخت
همان تاج را گوهر اندر نشاخت.
فردوسی.
در و دشت بر سان دیبا شدی
یکی تخت پیروزه پیدا شدی.
فردوسی.
سه دختر بر او نشسته چو عاج
بسر برنهاده ز پیروزه تاج.
فردوسی.
و طرازی سخت باریک و زنجیر بزرگ و کمری از هزار مثقال پیروزه ها درو نشانده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150). امیر مسعود انگشتری پیروزه بر آن نگین، نام بر آنجا نبشته بدست خواجه داد. (تاریخ بیهقی). باده پیروزۀ نگین سخت بزرگ بدست خواجه داد. (تاریخ بیهقی). بدشت شابهار آمد [مسعود] با تکلفی سخت عظیم از پیلان و جنیبتیان چنانکه سی اسب با ساختهای مرصع بجواهر و پیروزه و یشم. (تاریخ بیهقی ص 282).
بلاله بدل کرد گردون بنفشه
بپیروزه بخرید یاقوت اصفر.
ناصرخسرو.
ملوک را بجز دو نگینه روا نبود داشتن یکی یاقوت... و دیگر پیروزه. (نوروزنامه).
آسمان قدر وزیری که به پیروزی بخت
ز آسمان سازد پیروزه نگین و خاتم.
سوزنی.
کمر کن قدح را ز انگشت کوخود
کمرها ز پیروزۀ کان نماید.
خاقانی.
بسا درجا که بینی گردفرسای
بود یاقوت یا پیروزه را جای.
نظامی.
به پیروزۀ بوسحاقیش داد.
سخن بین که با بوسحاقان فتاد (؟).
نظامی.
ز تو پیروزه بر خاتم نهادن
ز ما مهر [دست] سلیمانی گشادن.
نظامی.
نهد لعل و پیروزه در صلب سنگ
گل لعل در شاخ پیروزه رنگ.
سعدی.
، برنگ پیروزه. پیروزه رنگ. کبود.دارای رنگی چون فیروزه. پیروزه ای. فیروزجی:
بیاراستندش [مادر سیاوش را] بدیبای زرد
بیاقوت و پیروزه و لاجورد.
فردوسی.
چو پیروزه گشته ست غمکش دل من
ز هجران آن دو لب بهرمانی.
بهرامی.
مصلی نماز افکنده بودند... از دیبا و پیروزه. (تاریخ بیهقی).
بوستان شد چون بهار چینیان از رنگ و بو
کوه چون یاقوت و چون پیروزه سرو غاتفر.
قطران.
خوشست بدیدار شما عالم ازیرا
حوران نکوطلعت پیرزه قبایید.
ناصرخسرو.
بمرجان ز پیروزه بنشاند گرد
طلای زر افکند بر لاجورد.
نظامی.
می نوش کن و جرعه بر این دخمه فشان زانک
دل مرده درین دخمۀ پیروزه وطائی.
خاقانی.
- خیمۀ پیروزه، سراپردۀ نیلی، مجازاً آسمان:
بالای هفت خیمۀ پیروزه دان ز قدر
میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش.
خاقانی.
- طاق پیروزه، طاقی کبود و فیروزه رنگ، مجازاً آسمان:
خداوندا ترا گفتم که این شش طاق پیروزه
که خوانندش سپهر نیلی و گردون مینائی.
مجیر بیلقانی.
از آنگه که بردم به اندیشه راه
درین طاق پیروزه کردم نگاه.
نظامی.
- گنبد پیروزه، از فیروزه ساخته شده، مجازاً برنگ کبود و فیروزجی و آن غالباً کنایه از آسمان باشد:
الاّ که بکام دل او کرد همه کار
این گنبد پیروزه و گردون رحائی.
منوچهری.
خرد و جان سخنگوی گر از طاعت و علم
پر بیابند برین گنبد پیروزه پرند.
ناصرخسرو.
این رفیقان که بر این گنبد پیروزه درند
گرچه زیرند گهی، جمله همیشه زبرند.
ناصرخسرو.
بیاتا بامدان ز اول روز
شویم از گبند پیروزه پیروز.
نظامی.
تا بتو طغرای جهان تازه گشت
گنبد پیروزه پرآوازه گشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نُ زُ)
قصبه ای است در خطۀ والنسیا (بلنسیه) از اسپانیا در ایالت آلیکنت و در 47 هزارگزی جنوب غربی آلیکنت در کنار یکی از انهار تابعۀ نهر سگوره واقع است و قسمت علیای آن محتوی مقدار کلی از نمک باشد و پاره ای از آبهای شور هم در اینجا جریان دارند، دامنه هایش از درختان زیتون مستور میباشد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نوعی پیاز سفید بیابانی دوائی. بصل الفار. (شعوری). و ظاهراً مقلوب پیازموش باشد
لغت نامه دهخدا
(هََ جْیْ)
نواختن پیانو
لغت نامه دهخدا
(نُ زَ)
عمل پیانوزن
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نام تعدادی جزائر کوچک مقابل ساحل اسپانیا، در جهت جنوب غربی از جزائر بالیاره. بزرگتر آنها را ایویسا و فورمانترا نامند، این جزائر با جنگلهای کاج پوشیده شده و به این مناسبت یونانیان این محل را پیتیوزه یعنی کاجستان نامیده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیانوز
تصویر سیانوز
فرانسوی سربپوستی از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
فیروزه، سنگهای قیمتی بزرگ که از معدن بدست بیاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیانو
تصویر پیانو
نام دستگاهی که با آن مینوازند، یکی از آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاموزش
تصویر پیاموزش
نوعی پیاز سفید بیابانی دوائی (بصل الفار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیانو زن
تصویر پیانو زن
آنکه پیانو نوازد پیانیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزه
تصویر پیروزه
((زِ))
فیروزه، به رنگ فیروزه
فرهنگ فارسی معین
((نُ))
یکی از ابزارهای موسیقی که دارای شاسی است و با فشار سر انگشتان دست بر روی شاسی ها نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
پیانو در خواب نشان جاه طلبی و تفاخر بیننده خواب است به خصوص اگر پیانو کوک نباشد و صدایی ناخوشایند از آن شنیده شود. اگر کسی در خواب ببیند که پیانویی در خانه دارد، در صورتی که نواختن در کار پیانو نباشد، باید در آینده نزدیک از قبول و انجام کارهایی که در شان و قدرت او نیست خودداری کند چون با شکست مفتضحانه ای رو به رو می شود. اگر کسی در خواب ببیند که دیگری برای او پیانو می نوازد و پیانو صدایی خوش و گوشنواز ندارد گویای اینست که در آینده او را به دروغ می ستایند یا خبرهای دلخوش کننده و واهی به او می دهند. اگر نوازنده پیانو دیده نشود زنی به او خیانت می کند و دروغ می گوید و اگر دیده شود و مرد باشد با شخصی ریاکار و مزور و دروغگو رو به رو می گردد و چنانچه صدایی خوش از پیانو شنیده شود مدح و ستایش او را می گویند و او باور می کند و گول می خورد، بی آن که واقعا شایستگی آن ستایش را داشته باشد. اگر در خواب ببینیم که ما برای دیگران پیانو می نوازیم در حالی که اهل نواختن پیانو نباشیم دروغی بزرگ می گوییم که در آن می مانیم و سر زبان ها می افتیم و درباره ما حرف می زنند و بد می گویند. به هر حال پیانو در خواب سمبول جاه طلبی و مفاخره است. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن پیانو در خواب، علامت روبرو شدن با موقعیتی نشاط آور است. ، ۲ـ شنیدن نوای خیال انگیز پیانو در خواب، علامت تندرستی و موفقیت است. ، ۳ـ شنیدن موسیقی ناهنجاری که به وسیله پیانو نواخته می شود، علامت آن است که زندگی فراز و نشیبهایی بسیار خواهد داشت که باید با آنها دست و پنجه نرم کنید. ، ۴ـ شنیدن موسیقی غمگین و حزن انگیزی که با پیانو نواخته می شود، نشانه شنیدن خبرهای اندوهبار است. ، ۵ـ اگر خواب ببینید پیانویی شکسته و خراب دارید، نشانه آن است که از کارهای خود رضایت خاطر نخواهید داشت و از شکست دوستان خود نیز رنج خواهید برد. ، ۶ـ دیدن پیانوی قدیمی در خواب، نشانه آن است که به پند و اندرزهای باارزش دیگران توجهی نخواهید کرد. ، ۷ـ اگر دختری خواب ببیند قطعه ای شاد با پیانو اجرا می کند، علامت آن است که دوستی که نسبت به او بی تفاوت است روزی شیفته او خواهد شد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب