جدول جو
جدول جو

معنی پکمز - جستجوی لغت در جدول جو

پکمز
(پَ مَ)
دبس. دوشاب. شیره
لغت نامه دهخدا
پکمز
دوشاب شیره دبس، شراب
تصویری از پکمز
تصویر پکمز
فرهنگ لغت هوشیار
پکمز
((پَ مَ))
دوشاب، شیره، دبس، شراب
تصویری از پکمز
تصویر پکمز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ رَ مَ)
یکی از قراء تنکابن مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 107)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ)
جمع واژۀ کمزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کمزه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ جُوو)
به دست گرد کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : کمز الشی ٔ کمزاً، آن رابا دو دست خویش جمع کرد تا مستدیر شد و این ممکن نیست مگر در چیزی به آب آغشته مانند خمیر و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از روستاهای شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی