جدول جو
جدول جو

معنی پژولش - جستجوی لغت در جدول جو

پژولش
پریشانی، درهم شدگی، افسردگی
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
فرهنگ فارسی عمید
پژولش
(پَ لِ)
بژولش. پشولش. بشولش. و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: صحیح در این کلمات بای تازی است و زایده است و اصل کلمه ژولش و ژولیدن است و شولش و شولیدن است... لیکن چون حرف با بسیار مستعمل شده گویا از اصل شده، بنابر آن در بای تازی مذکور شد و در پای فارسی خطاست - انتهی. (فرهنگ رشیدی). درهم شدگی. پریشانی، پژمردگی
لغت نامه دهخدا
پژولش
در هم شدگی پریشانی بژولش پشولش، پژمردگی
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
فرهنگ لغت هوشیار
پژولش
((پِ لِ))
پریشانی، پژمردگی
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
فرهنگ فارسی معین
پژولش
اپیلپسی
تصویری از پژولش
تصویر پژولش
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
تحقیق علمی، جستجو، در علم حقوق رسیدگی مجدد به حکمی که در دادگاه بدوی صادر شده به جهت اعتراض محکوم، رسیدگی استینافی، مؤاخذه، بازخواست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژول
تصویر پژول
بجول، استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
فرهنگ فارسی عمید
(پِ / پَ هَِ)
اسم مصدر پژوهیدن. عمل پژوهیدن. پژهش. پی جوئی. جویائی. بازجستن. جستجو. بازجوئی. بازجست. فحص. تفحص. بحث. تجسس. رسیدگی. بررسیدن. تحقیق. استفسار. تتبع. تنقیب. تفقه. تعرّف. تفقد:
اگر روزی از تو پژوهش کنند
همه مردمانت نکوهش کنند.
ابوشکور.
دو دیگر که در جای ننگ و نبرد
پژوهش نجویند مردان مرد.
فردوسی.
نه از پاک یزدان نکوهش بود
نه شرم از یلان چون پژوهش بود.
فردوسی.
ز کردار خوب ار پژوهش بود
ترا این ستایش نکوهش بود.
فردوسی.
همی جان من در نکوهش نهی
چرا دل نه اندر پژوهش نهی.
فردوسی.
پژوهش نمای و بترس از کمین
سخن هرچه باشد بژرفی ببین.
فردوسی.
جز از موی بر وی نکوهش نبود
بدی دیگرش را پژوهش (کذا) نبود.
فردوسی.
بپرسید کار سپه شاه ازوی
چنین گفت کای شه پژوهش مجوی (کذا).
اسدی (گرشاسب نامه ص 219).
پژوهش کنان پهلوان بلند
چه مردی، بدو گفت، سال تو چند؟.
اسدی (گرشاسب نامه ص 233).
بجز بخدمت تو بنده التجا نکند
به هر کجا که پژوهش رود به اصل و نژاد.
کمال اسماعیل.
، سرپرستی. تیمار:
بدین بندگان نیز کوشش نبود
هم از شاه ما را پژوهش نبود.
فردوسی.
، بازپرسی. مؤاخذه. عقاب:
بدین گیتی اندر نکوهش بود
بروز شمارت پژوهش بود.
فردوسی.
، جاسوسی. خبرچینی.
- پژوهش حال، استفسار حال. احوالپرسی. استعلام حال
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بژول. بجول. پجول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. غاب. قاب. قاپ. چنگالۀ کوب. (زمخشری ص 40) :
نه اقعس سرون و نه نقرس دوپای
نه اکفس پژول و نه شم (شاید: سم) ز استر.
بوعلی الیاس (از لغت نامۀ اسدی).
چه که بر تخت ناز خسبی خوش
چه که بر گل نهی دو دست و پژول.
، پستان زنان. پستان نرم، فندق. بندق، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
جستجو، تفحص، بحث، تجسس، تفقه، پی جوئی
فرهنگ لغت هوشیار
اشتالنگ کعب قاب بجول پجول، گلوله ای که طفلان بدان بازی کنند، فندق بندق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
((پِ یا پَ هِ))
جست و جو، تحقیق، تحقیقات علمی و بازخواست، مؤاخذه، خبر، خبر داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژول
تصویر پژول
((پَ))
استخوان بین دو قوزک پا، پستان زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژوهش
تصویر پژوهش
مطالعه، تحقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
بازجست، بازرسی، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص، جستجو، مطالعه، استیناف، تمیز، رسیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد