جدول جو
جدول جو

معنی پچواک - جستجوی لغت در جدول جو

پچواک
(پَ)
ترجمان. مترجم که سخن یا نامه از زبانی به زبانی دیگر نقل کند، بعضی گویند بمعنی ترجمه است. (برهان). شاهدی برای کلمه بدست نیامد و ظاهراً ساخته و مصنوع باشد
لغت نامه دهخدا
پچواک
مترجم، ترجمان
تصویری از پچواک
تصویر پچواک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پژواک
تصویر پژواک
(دخترانه و پسرانه)
صدایی که حاصل تکرارا صدا پس از برخورد به مانع وبازتاب آن است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
صدا، انعکاس صوت در کوه یا زیر گنبد، آوازی که در کوه بپیچد، در علم فیزیک صدای حاصل از تکرار صوت به سبب انعکاس امواج صوتی
فرهنگ فارسی عمید
(پَژْ / پِژْ)
آوازی که در کوه و گرمابه و دره و گنبد و مانند آن پیچد. صدا. آواز منعکس. عکس الصوت
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کسی که زبانی به زبانی ترجمه کند. (آنندراج). پچواک. ترجمه. (ناظم الاطباء). ترجمان. دوزبان. پژواک. رجوع به پچواک شود
لغت نامه دهخدا
(چُ)
نانی باشد که آن را بروغن بریان کنند. (جهانگیری). نانی که آن را بروغن بریان کنند و آن را چواکک نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) :
عدس و باقلی و سیر و پنیر و زیتون
در پیش نان چواک است و مقیل و ملبار.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
انعکاس صوت در کوه صدا. توضیح این کلمه بصورت (بژوال) تصحیف شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
((پِ))
بازتاب صدا در کوه، طنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پژواک
تصویر پژواک
انعکاس
فرهنگ واژه فارسی سره
انعکاس، بازتاب، طنین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
کسب، چابک، سلامت کامل
فرهنگ گویش مازندرانی