جدول جو
جدول جو

معنی پچنی - جستجوی لغت در جدول جو

پچنی(پِ)
از مستملکات آواک پسر ایونی. واقع در نواحی آنسوی ارس که جلال الدین خوارزمشاه گرجیان و متحدین آنان را در آنجا منهزم ساخت و از آنجا بقصد تجدید محاصرۀ خلاط بیرون شد. رجوع به تاریخ مغول ص 129 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پکنی
تصویر پکنی
بگنی، نوشابه ای که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، نوعی شراب، بوزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پانی
تصویر پانی
آب، ماده ای مایع، بی طعم، بی بو و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی h۲o که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته، در صد درجۀ سانتی گراد جوش می آید و در صفر درجۀ سانتی گراد منجمد می شود برای مثال نه در آن معده ریزه ای میده / نه در آن دیده قطره ای پانی (سنائی - لغت نامه - پانی)
فرهنگ فارسی عمید
نام موضعی به مشرق بحر عمان
لغت نامه دهخدا
(پِ)
جوانّی فرانچسکو. نقاشی مشهور از مردم فلورانس پیرو سبک رفائل. مولد در حدود 1488 و وفات 1528م. پرده های چندی از آثار او بجا مانده و شباهت تام ّ به آثار استاد وی دارد، چندانکه تشخیص آنها باکارهای استاد حتی برای متخصصین فن بسیار صعب است
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مقابل درازی. عرض و پهنا داشتن. پهن بودن، عرض و پهنا
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ)
پاتنی. پاتینی. طبقی که بدان غله افشانند. چچ:
بر سر از بسکه زر تازه کشد نرگس تر
پتنی بردو سرش چون دو سر میزان است.
اثیر اومانی
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ)
چگونگی و کیفیت پچل
لغت نامه دهخدا
(پِ چِ نِ)
قوم پچنگ، یا پاتزیناس قومی از نژاد تاتار که در قرن نهم میلادی بر ساحل دریای سیاه میان مصب رود دانوب و رود دن سکونت گزیدندو با دولت بیزانس متحد بودند ولی چون تدریجاً موجب دهشت امپراطوری روم شرقی گردیدند در قرن یازدهم سپاهیان روم با آنان جنگ درپیوستند و آلکسیس کومنن سردار آن دولت بسال 1091م. در لبورنیون آنان را شکستی فاحش داد و در قرن دوازدهم این قوم بدست ژان کومنن منقرض گردیدند (1123 میلادی)
لغت نامه دهخدا
ابراهیم افندی، یکی از کسان سردار لالامحمد پاشا. مورّخی ترک است. او بزمان سلطان مرادخان رابع میزیست و او راست تاریخ آل عثمان، در دو مجلد
لغت نامه دهخدا
آب، (رشیدی)، ماء:
نه در آن معده ریزۀ میده
نه در آن دیده قطرۀ پانی،
سنائی،
اسامی دراین عالم است ار نه حاشا
چه آب و چه نان و چه میده چه پانی،
سنائی
لغت نامه دهخدا
رائول، استاد پیانو و ترانه ساز فرانسوی، مولد پاریس (1852- 1914 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نوعی از شراب باشد که بعربی نبید گویند. باده ای که از برنج و ارزن و جو سازند. بمعنی شرابی است که از ارزن سازند زیرا که منسوب است به پکین و پکین و پکن بمعنی ارزن است. حکیم نزاری قهستانی گفته:
مست گشتم ز جرعۀ پکنی
شد مزاجم ز بنگ مستغنی.
(ازانجمن آرای ناصری).
، پنگان و معرب آن فنجان. بمعنی هر کاسه و پیاله عموماً و طاس مس ته سوراخ که به روی آب گذارندبرای تعیین ساعات. و نیز رجوع به بگنی شود
لغت نامه دهخدا
(پْرُ / پُ)
گادوین، ویلیام (1756- 1836 میلادی). نویسندۀ انگلیسی که در ویسبیچ متولد شد. وی مؤلف یک رمان اجتماعی به نام ’وقایع کالب ویلیام’ است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پچلی
تصویر پچلی
چگونگی و کیفیت پچل
فرهنگ لغت هوشیار
باده ای که از ارزن و برنج و جو سازند. هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
هر کاسه و پیاله (عموما)، طاس مس ته سوراخ که بر روی آب گذارند برای تعیین ساعات پنگان فنجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنی
تصویر پهنی
عرض، پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پانی
تصویر پانی
آب: (نه در آن معده ریزه ای مانده نه در آن دیده قطره ای پانی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی چوبین و پنجه مانند که بدان خرمن باد دهند، سینی چوبی برای پاک کردن و افشاندن غله چچ پتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنی
تصویر پهنی
وسعت، گشادگی، عرض، پهنا، مقابل درازی، طول
فرهنگ فارسی معین
پچینی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشه چین، برداشت کننده ی ته مانده ی محصول مزارع که عموما
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن پی ساختمان به منظور پاه ریزی بنا، حفر مکانی که پیش.، عقب عقب رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهنا
فرهنگ گویش مازندرانی
پختن، قابلیت پخت
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم خشن و بداخلاق، پهنا
فرهنگ گویش مازندرانی