جدول جو
جدول جو

معنی پچلیک - جستجوی لغت در جدول جو

پچلیک
نیشگون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پالیک
تصویر پالیک
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شمل، شم، پاتابه، پاتوه، پای تابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلیک
تصویر چلیک
ظرف حلبی بزرگ، استوانه یا مکعبی شکل، پیت
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
در ترکی، به معنی فولاد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایرۀ مسطح است. که بوسیلۀ تخته هایی به یکدیگر متصل شده و درآن شراب، سرکه و غیره ریزند. (حاشیۀ برهان قاطع چ دکتر معین). بشکه. خمرۀ چوبین. و رجوع به بشکه شود، ظرفی آهنی یا حلبی، مخصوص نگاه داشتن نفت و روغن و امثال آن. در تداول عامه انواع ظرفهای کوچک یا بزرگی که حلبی سازان از حلب یا آهن سفید برای نگاهداری نفت یا روغن و امثال آن سازند. پیت. بشکۀ حلبی. چلیک نفت. جانفتی. چلیک روغن. چلک. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). پیت حلبی. و رجوع به پیت و بشکه شود
لغت نامه دهخدا
شاهزادۀ قوم، پسر هیرودیس کبیر، از زوجه ((شومرونی)) او که ((ملتیس)) نام داشت وی با برادرخود ((انتی پاس)) در روم تعلیم یافت و بعد از وفات پدر بر یهودیه و ادومیه و سامره مسلط شد و بلقب اثنارک یا تترارک ملقب بود و از این جهت در متی (2:22) همچون سلطان یاد شده و از این آیه معلوم میشود که وی بر اثر اقدام پدر خود قدم زده، ستمکاری و مردم آزاری را شیوۀ خود ساخت و طبق تاریخ پس از آنکه مدت ده سال در ظلم و ستم بسر برد، رعایا از او رنجیده در حضور امپراطور از وی شکایت کردند. از آنرو امپراطور وی رااخراج بلد کرد و به ونه که در ساحل رود اردن واقع است فرستاد و او بدانجا درگذشت. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ)
چگونگی و کیفیت پچل
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان رحمت آباد، بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 25 هزارگزی شمال باختری راه میاندوآب به مهاباد واقع است. جلگه و معتدل است و 448 تن سکنه دارد. آبش از زرینه رود و سیمین رود. محصولش غلات، چغندر، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پچلی
تصویر پچلی
چگونگی و کیفیت پچل
فرهنگ لغت هوشیار
کفش چرمی -1 پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی چوبخم ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایره مسطح است که بوسیله تته هایی بیکدیگر متصل شده و در آن شراب سرکه و غیره ریزند، ظرفی آهنی یا حلبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالیک
تصویر پالیک
بالیک، پای افزاری از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند، پای افزار، کفش، چارق، شم، پاپیچ، پاتابه، لفافه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیک
تصویر چلیک
((چِ))
ظرف حلبی بزرگ
فرهنگ فارسی معین
بشکه، حلب، ظرف استوانه ای چوبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
ور رفتن، سیخونک، نیشگون
فرهنگ گویش مازندرانی
نیشگون، بسیار کوچک، یک تکه از چیزی، واحد اندازه گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
کم، اندک، کوچک، بسیار سبک
فرهنگ گویش مازندرانی
چیز بسیار ریز و کوچک، سبک و بسیار بالا رونده
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچک، ریز، میوه های کوچک جالیز مانند: خیار، کدو، بچه ی تازه.، بخشی از بدنه ی چوبی قلیان
فرهنگ گویش مازندرانی