جدول جو
جدول جو

معنی پچرا - جستجوی لغت در جدول جو

پچرا
(پِ چُ)
رود بزرگ در روسیۀ اروپا که از اراضی پرم و ولوگدا و آرخانگل عبور میکند این رود از دامنه های غربی اورال سرچشمه گیرد و در آغاز از جنگلهای وسیع گذرد و از راست و چپ شعبی بدان پیوندد و با دلتای وسیعی در خلیج پچورا واقع در اقیانوس منجمد شمالی ریزد. طول آن 1700000 گز است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرا
تصویر چرا
علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چریدن، برای مثال نفس خرگوشت به صحرا در چرا / تو به قعر این چه چون و چرا (مولوی - ۹۰)
چرا دادن: به چرا بردن
چرا داشتن: علف خوردن حیوانات علف خوار در چراگاه، چرا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا
تصویر چرا
کلمۀ تعلیل و پرسش، برای چه، به چه جهت؟ مثلاً چرا این کار را کردی؟، (شبه جمله، قید) بلی، آری (در جواب پرسش منفی) مثلاً تو با ما نمی آیی؟ چرا؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرا
تصویر پیرا
پیراستن، پسوند متصل به واژه به معنای پیراینده مثلاً بوستان پیرا، پوست پیرا، ناخن پیرا
فرهنگ فارسی عمید
(پیرْ را)
نام موضعی در جزیره لس بس از توابع یونان. مم نن سردار داریوش سوم این موضع را تسخیر کرده. (ایران باستان ج 2 ص 1281)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
بیگ اوغلو ناحیتی از اسلامبول و مسیحیان در آنجا مسکن دارند. دارای 288000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(چَرْ را)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’اسم محالی است بسیار معتبر از محالات سلطان آباد عراق و وصل است بخاک ملایر دارای قری و آبادیها و املاک معتبر و حاصل و زراعت وافر و از هر قبیل’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 215)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
بمعنی از برای چه. (برهان) (انجمن آرا). بمعنی برای چه، زیرا که این لفظ مرکبست از کلمه ’چه’ که برای استفهام است و از لفظ ’را’ که بمعنی ’برای’ باشد. (آنندراج) (غیاث). کلمه تعلیل. از برای چه و برای چه و بچه جهت. (ناظم الاطباء). از چه رو. بچه سبب. بچه علت. بهر چه. بچه دلیل. لم . لماذا:
بتا نگارا از چشم بد بترس و مکن
چرا نداری با خود همیشه چشم پنام.
شهید.
از او بی اندهی مگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی ؟
رودکی.
چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک
نماند فزون تر ز سالی پرستو.
رودکی.
چرا زیرکانند بس تنگ روزی
چرا ابلهانراست بس بی نیازی
چرا عمر طاوس و دراج کوته
چرا مار و کرکس زید در درازی.
معصبی.
یارب چرا نبرد مرگ از ما
این سالخورده زال بن انبانرا.
منجیک.
چرات ریش دراز آمدست و بالا پست
محال باشد بالا چنان و ریش چنین.
منجیک.
در شگفتم از آن دو کژدم تیز
که چرا لاله اش بجفت گرفت
با دو کژدم نکرد زفتی هیچ
با دل من چراش بینم زفت.
خسروی.
بپرسیدو گفتش چه مردی بگوی
چرا کرده ای سوی این مرز روی.
فردوسی.
چرا جنگجوی آمدی با سپاه
چرا کشت خواهی مرا بی گناه.
فردوسی.
ز خوی بد چرخ گشتم شگفت
که مهر از چنان مه چرا برگرفت.
فردوسی.
همه موبدان سرفکنده نگون
چرا کس نیارست گفتن، نه چون.
فردوسی.
با اینهمه جفا که دلم را نموده ای
دل بر تو شیفته است ندانم چنین چراست.
فرخی.
چرا بگرید زار ارنه غمگن است غمام
گریستنش چه باید که شد جهان پدرام ؟
عنصری.
ای لعبت حصاری شغلی اگر نداری
مجلس چرا نسازی باده چرا نیاری ؟
منوچهری.
من بزیرلگدت همچو هبا کردم
بی گنه بودی این جرم چرا کردم.
منوچهری.
گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود.
لبیبی.
اگر نه آفتاب از من جدا شد
جهان بر چشم من چون شب چرا شد؟
فخرالدین اسعد (ویس و رامین).
دانا ز تو چون چرا و چون پرسد
با لات سخن نگوید ای برنا.
ناصرخسرو.
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست ؟
انوری.
تو نیز آخر هم از دست بلندی
چرا بتخانه ای را در نبندی ؟
نظامی.
چرا بصد غم و حسرت سپهر دائره شکل
مرا چو نقطۀ پرگار در میان گیرد؟
حافظ.
، زیرا. بعلت آنکه. بدانجهت:
اگر ز مردم هشیاری ای نصیحت گوی
سخن بخاک میفکن چرا که من مستم.
حافظ.
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چرا که حال نکو در قفای فال نکوست.
حافظ.
، بلی. نعم. آری. جواب مثبت در سؤال نفی. آری در پاسخ سؤال نفی. مثال: شما همراه ما نمی آئید؟ چرا،یعنی میآیم. تو فرزند فلانی نیستی ؟ چرا، یعنی هستم.
- چون و چرا، بحث و مناظره کردن. تعلیل آوردن. استدلال در بارۀ کیفیت و ماهیت چیزی. مخصوصاً در بارۀ خلقت عالم. و رجوع به چون شود:
برزم دلیران توانا بود
به چون و چرا نیز دانا بود.
فردوسی.
اگرکشته گر مرده هم بگذریم
سزد گر به چون و چرا ننگریم.
فردوسی.
نیابی به چون و چرا نیز راه
نه کهتر بدین دست یابد نه شاه.
فردوسی.
چون و چرامجوی و زبون چرا مباش
زیرا که خود ستور زبون چرا شده است.
ناصرخسرو.
- چرا وچون، چون و چرا:
برفتند با او بخیمه درون
سخن بیشتر بر چرا رفت و چون.
فردوسی.
بررس زچرا و چون چرائی
شادان بچرا چو گاو لاغر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
صفت فاعلی دائمی از پیراستن، مخفف پیراینده، پیراینده، که پیراید، یعنی کم کننده از چیزی برای زینت، (غیاث)، صاحب آنندراج گوید: بمعنی پیراینده و آن کسی است که چیزی را کم کند بواسطۀ خوش آیندگی همچون دلاک و سرتراش که موی زیادتی را بسترد و باغبان که شاخهای زیادتی را ببرد، برخلاف مشاط که چیزی بیفزاید و آن را آراستن گویند چنانکه شبی ایاز در حالت مستی به امر سلطان محمود زلف خود ببریدعلی الصباح سلطان بخود آمد و بس دلتنگ شد حکیم عنصری به این رباعی سلطان را بر سر عیش آورد:
کی عیب سر زلف بت از کاستن است
چه جای بغم نشستن و خاستن است
روز طرب و نشاط و می خواستن است
کاراستن سرو ز پیراستن است،
و این دو را پیرایه و آرایش نیز گویند و هر دو بمعنی امر نیز آید یعنی بپیرا یا بیارای، (آنندراج) :
برده رضوان بهشت از پی پیوندگری
از تو آن فضله که انداخته بستان پیرا،
انوری،
که تا روشنک را چو روشن چراغ
بیارند با باغ پیرای باغ،
نظامی،
منم سرو پیرای باغ سخن
بخدمت کمر بسته چون سرو بن،
نظامی،
این کلمه را ترکیباتی است چون:
آذرپیرا، بستان پیرا، پوست پیرا، پوستین پیرا، چمن پیرا، سروپیرا، کارپیرا ناخن پیرا:
آتش بسته گشاید همه کار
کارپیرای تو زر بایستی،
خاقانی (دیوان ص 879)،
، برنده، (شرفنامۀ منیری)،
امر از پیراستن، (برهان)، بپیرای، (آنندراج)،
ساخته و پرداخته، (آنندراج)،
ساختن و پرداختن و منقح کردن و چیزی را از عیب خالی نمودن، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
یا وادی موسی. شهر عربستان قدیم میان بحر احمر و بحرالمیت که متعاقباً پایتخت نبطیها و مردم ادوم یا ادومیه و سپس در دورۀ تسلط رومیان پایتخت فلسطین سوم بوده است. این شهر در درۀ عمیقی از کوه هور قرار داشت و در تجارت میان فینیقیه و فلسطین تأثیر و دخالت عظیم داشت. از قسمت رومی این شهر خرابه های بسیار باقی است که در سال 1812م. بورکهارت در آن کاوشهائی کرده است
لغت نامه دهخدا
یا ’گرائو پارا’ ناحیه ای از کشور برزیل که شطهای آمازون و تاپاژز و شنگو و توکانتن از آن گذرد، سکنۀ آن 992000 تن است و جنگلهای دست ناخورده دارد و کائوچوک از آن برخیزد، عاصمه اش پارا یا بلم است
نام دیگر او بلم است و آن شهری از امریکای جنوبیست در برزیل که استحکامات بسیار دارد و مرکز ناحیه ای بهمین نام است
لغت نامه دهخدا
پایتخت گدروزی که اسکندر آن را فتح کرد، این شهر را با فهرج کنونی تطبیق میکنند، (ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 1859)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
نام شهری در عربستان قدیم که امروز بنام وادی موسی معروف است و در میان بحر احمر و بحرالمیت واقع بود و متوالیاًادومیان و نبطیان و در عصر استیلاء رومیها فلسطین سوم آنرا پایتخت خود کردند آن شهر به طبقات در درۀ عمیق کوه هور ساخته شده بودو با فینیقیه و فلسطین تجارتی مهم داشت. اکنون خرابه هائی از آثار عصر رومیها در آنجا باقی است. در کتاب از پرویز تا چنگیز آمده است (ص 15-16) : در جنوب بحر میت و فلسطین و در شمال خلیج عقبه و شمال شرقی شبه جزیره سینا در اراضی کوهستانی قوم نبطی عربی نژاد ساکن بودند که از قرن چهارم قبل از مسیح دارای دولت و تمدن بودند. پایتخت این مملکت که آنرا مورخین یونان و روم پترا مینامیدند و شاید اسم عربی آن سلع بود در کنار شرقی وادی العربه در خط میان بحر میت و خلیج عقبه در 30 درجه و 19 دقیقه عرض شمالی و 35 درجه و 31 دقیقه طول شرقی واقع بوده و هم اکنون خرابه های آن موجود است. در سال 312 قبل از میلاد پادشاه مقدونیه آنتیگونوس به آن مملکت حمله برد ولی نتوانست [آنرا] فتح کند و پس از آن تاریخ سلاطین این مملکت استقلال و قدرت و عظمت داشتند... بعدها کم کم زیر حمایت و تبعیت روم آمدندتا در سنۀ 106 میلادی امپراطور روم تراژان آن مملکت رامسخر و جزو متصرفات روم کرد اسامی قریب 13 نفر از سلاطین آنها بدست آمده است. وقتی پترا پایتخت نبطی ها که ایستگاه قوافل میان جنوب عربستان و شامات و عراق و مرکز تجارتی بود در اوایل قرن دوم مسیحی بدست رومیهاافتاد تدمر در شمال بادیهالشام این مقام را احراز کرده و رو به ترقی و رونق گذاشت - انتهی. در تاریخ ایران باستان (ج 3 ص 2038 به بعد) آمده است: انتی گون [ازسرداران قوی لشکر مقدونی اسکندر] پس از اینکه بر تمام سوریه و فینیقیه تسلط یافت خواست با اعراب نبطی بجنگد زیرا می پنداشت که نبطی ها با او دشمن اند با این مقصود 4000 پیاده سبک اسلحه و 600 سوار بسرداری اتنه نام داده گفت بر اعراب مزبور ناگهان بتازد و دارائی آنها را تصرف کند... روز عیدی نزدیک شد و انباط عازم گشتند بجائی که محل اجتماع همه است برای خرید و فروش بروند اینها قبلاً زنان و کودکان و پیرمردان و خواسته های خودشان را در پطرا که در دو روز راه از ولایت معموره است جا دادند. این محل حصاری ندارد ولی قلعه ای محکم بشمار می آید در این وقت اتنه موقع را مناسب دید به پطرا حمله کند و بنابر این از ولایت ادومیان 2200 استاد 73 فرسنگ) در سه شبانه روز پیموده در وسط شب وقتی که اعراب بیخبر بودند بر آنها تاخت بعض آنهارا کشته، برخی را اسیر کرد و مقدار زیادی کندر و مرّمکی از انبارها بیرون کشیده و پانصد تالان [دومیلیون و هفتصدوپنجاه هزار فرانک طلا یا سیزده میلیون و هفتصدوپنجاه هزار ریال] پول برداشته زود از پطرا بیرون رفت تا مبادا کمکی به اعراب برسد و کار او سخت شود (دیودور گوید که فقط یک پاس شب توقف کرد). یونانیهاپس از بیرون رفتن از پطرا، دویست استاد (هفت فرسنگ) راه رفته از شدت خستگی اردو زدند، زیرا یقین داشتندکه دشمن اگر هم بخواهد آنها را تعقیب کند، نخواهد رسید اما اعرابی که به جشن های عید مشغول بودند همین که از واقعۀ پطرا آگاه شدند به محل مزبور شتافتند و پس از اینکه از زخمی ها کیفیات آن را دانستند به عده 8000 نفر به تعقیب دشمن پرداختند از طرف دیگر اسرای نبطی که در اردوی یونانی بودند همین که از نزدیک شدن انباط اطلاع یافتند فرار کرده خودشان را به آنها رسانیدند و محل و موقع دشمن را نشان دادند. درنتیجه اعراب شبانه بر یونانیها که غرق خواب بودند تاختند و عده زیادی را از سپاهیان سر بریده یا با تیر از پای درآوردند. خلاصه آنکه از پیاده نظام کسی جان درنبرد و از سواران فقط پنجاه نفر فرار کردند... (دیودور کتاب 19 بند 95). پس از اینکه انباط به این خوبی دشمنان خود را تنبیه کردند با مال و منال زیاد به پطرا برگشتند و نامه ای به خطّ سریانی به آنتی گون نوشته او را از جهت تعدّیش توبیخ و از خودشان دفاع کردند. آنتی گون چون میخواست نبطی ها را اغفال کند جواب داد که آنهامحق اند از خود دفاع کنند و تقصیر از اتنه است که برخلاف دستور او رفتار کرده ولی در باطن میخواست ناگهان بر اعراب بتازد. بعد هر چند انباط از جواب آنتی گون خوشنود گشته از نگرانی بیرون آمدند ولی احتیاط را هم از دست نداده بر بلندیها دیده بانانی گماشتند تا اگرحمله ای از طرف آنتی گون بشود آگاه گردند. پس از اینکه آنتی گون بعقیدۀ خودش اعراب را اغفال کرد 4000 پیادۀ کارآزموده با 4000 سوار برگزیده به پسرش دمتریوس داد و او را مأمور کرد ناگهان بر انباط تاخته آنهارا سخت تنبیه کند دمتریوس برای اینکه حرکت خود را پنهان بدارد از بی راهه سه روز راه پیمود ولی دیده بانان انباط حرکت دشمن را دریافته با آتش ها این خبر را به هموطنان خود رسانیدند و آنها ساخلوی برای دفاع پطرا گذارده و حشمشان را به گله هائی تقسیم کرده به صحرارفتند. دمتریوس به پطرا نزدیک شده آنرا محاصره کرد و چون نتوانست قلعه را بگیرد یورش بروز دیگر محول گشت در این روز وقتی که دمتریوس می خواست حمله کند یکی از اعراب نبطی فریاد زد: ’ای دمتریوس پادشاه، چه از جان ما میخواهی، چرا با ما میجنگی ؟ با مائی که مساکنمان در کویر است نه آب داریم نه غله نه شراب و نه چیزی که مورد احتیاج شما باشد ما بدین جاها که فاقد چیزهای ضروری زندگانی است پناه آورده ایم تا برده نشویم ما یک زندگانی دور از تمدن برگزیده ایم و به شما هم آزاری نرسانیده ایم از تو و از پدرت خواستاریم که بی عدالتی نسبت به ما روا مدارید هدایای ما را پذیرفته دور شوید و ما را دوستان خود بدانید زیرا اگر هم بخواهی در اینجا روزی چند بمانی از جهت نبودن آب و آذوقه نخواهی توانست این کار کنی و دیگر تو قادر نیستی وضع زندگانی ما را تغییر دهی و اگر هم چند نفر اسیر بگیری این ها بردگانی خواهند بود که نخواهند توانست در تحت قانونی دیگر زندگانی کنند’. دمتریوس پیشنهاد نبطی ها را پذیرفته لشکرش را از پطرا دور کرد و بعد فرستادگانی خواسته عهد صلح بست پس از آن به ساحل دریاچۀآسفال تیت (دریاچۀ قیر) عزیمت کرده و از آنجا بنزد پدرش رفت. آنتی گون پس از اینکه از گزارشات آگاه شد پسرش را از عقد صلح سرزنش کرده گفت این بیگانگان آشتی را بر ضعف تو حمل خواهند کرد، نه به جوانمردیت و بعد راجع به دریاچۀ قیر پنداشت که می تواند عایدات زیادی از اینجا بردارد و با این مقصود هی یرونیم مورّخ را مأمور کرد که قیر این دریاچه را حمل کرده به انبارهائی برای فروش بریزد او کشتی هائی ترتیب داده به این کار پرداخت ولی اعراب به عده 6000 نفر در کرجی هائی که از نی ساخته بودند حمله کرده تقریباً تمام کسان هی یرونیم را کشتند و آنتی گون چون کارهای مهم تری داشت، این قضیه را دیگر تعقیب نکرد. (دیودور کتاب 19 بند96-100) و نیز رجوع به پترا در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرا
تصویر چرا
چریدن، چرا کردن از برای چه، بچه دلیل بهرچه، بچه علت، بچه سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرا
تصویر چرا
((چَ))
چریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرا
تصویر چرا
((چِ))
از ادات استفهام به معنی برای چه ¿
فرهنگ فارسی معین
مراتعی که ابتدا مورد چرای گوسفندان و سپس رمه های گاو قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
پس فردا، دو روز بعددر بعضی مناطق به سه روز بعد گفته شود، پرواز، فراری دادن، پراکندن، به هوا دادن، روستایی در دوانگه ی هزارجریب واقع در منطقه ی شهرستان ساری.، هر نوبت ازخواب کرم ابریشم، این همه، به این زیادی، نام روستایی در دودانگه ی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
پس فردا، در عباس آباد سه روز آینده
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو رفتگی های دیواره ی رودخانه و یا داخل آب
فرهنگ گویش مازندرانی
ایجاد راهرو با ردیف کردن چوبهای کوتاه جهت هدایت پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن، چرای دام
فرهنگ گویش مازندرانی
تمام، کل
دیکشنری اردو به فارسی