جدول جو
جدول جو

معنی پچار - جستجوی لغت در جدول جو

پچار
ایجاد راهرو با ردیف کردن چوبهای کوتاه جهت هدایت پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دچار
تصویر دچار
گرفتار، مبتلا
دچار شدن: گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن، به شخص ناموافق برخورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپار
تصویر چپار
هر چیز دورنگ، ویژگی اسبی که خال ها و لکه هایی غیر رنگ اصلی خود داشته باشد، ویژگی کبوتری که پرهای سبز و سیاه خلاف رنگ خود داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آچار
تصویر آچار
ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
پچ. پژ. کوه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
قریه ای است از قرای بخارا که ’سجار’ نیز نامیده میشود و ابوشعیب صالح بن محمد بن شعیب چچاری منسوب بدینجاست. (از معجم البلدان یاقوت ج 3 ص 61)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
کارد. چاقو. رجوع به پچق شود
لغت نامه دهخدا
(پِ چُ)
رود بزرگ در روسیۀ اروپا که از اراضی پرم و ولوگدا و آرخانگل عبور میکند این رود از دامنه های غربی اورال سرچشمه گیرد و در آغاز از جنگلهای وسیع گذرد و از راست و چپ شعبی بدان پیوندد و با دلتای وسیعی در خلیج پچورا واقع در اقیانوس منجمد شمالی ریزد. طول آن 1700000 گز است
لغت نامه دهخدا
ظ: رستم بن سالار، بن محمد بن سالار. او راست: ’خلاصه الادوار فی مطالب الاحرار’ در موسیقی بزبان فارسی و آن را در 858 هجری قمری تألیف کرده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن، ترشی، چاشنی: این مرد ... آچارها و کامه ها نیکو ساختی ... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت ... یله کردم بدو، (تاریخ بیهقی)،
آچار خدای است مزه و بوی خوش و رنگ
با سیب و ترنج آمد و جوز و بهی و نار،
ناصرخسرو،
آچار سخن چیست معانی و عبارت
نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار،
ناصرخسرو،
نمی بینی کز آن آچار اگر خاکی تهی ماند
ترا ای خاک خور، آن خاک بی آچار نگوارد،
ناصرخسرو،
چو آچار است لفظ فارس درخورد
که بی آچار چیزی کم توان خورد،
امیرخسرو دهلوی،
، مطلق میوه ها و ترشی ها و مربّیات و ریچار و ریصار و خوشاب که برای تیز کردن اشتها خورند:
ز آچارها هرچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز،
نظامی،
، در فرهنگها این کلمه را به معنی زمین سراشیب و پست و بلند ضبط کرده و این بیت را شاهد آورده اند:
زمینی نیست در عالم سراسر
از این پژمرده تر زین بس عجب تر
دو گونه جای باشد صعب و دشوار
یکی دریا دگر آچار و کهسار،
(ویس و رامین)،
،
درهم آمیخته و ضم کرده، (برهان)،
- آجیل آچار، آجیل که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فردیناند. نام قول و ترانه ساز و پیانوزن ایتالیائی. قسمت اعظم زندگانی وی در فرانسه گذشت و در مدت اقامت خود بدانجا قطعات دلکش و دقیق تألیف کرد که مشهورترین آنها به ’متر دو شاپل’ موسوم است. مولد وی بسال 1771 میلادی (1184ه. ق.) وفات در سنۀ 1839م. (1254 ه. ق.)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
هر چیز دورنگ باشد عموماً. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هر چیز دورنگ راگویند. (جهانگیری). اعرم. (منتهی الارب) :
فلفل و زردچوبه روی نمک
بر نسیج چپار فضلۀ کک.
دهخدا (دیوان ص 20).
، کبوتری سبز که خالهای سیاه بر بدن داشته باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء) ، اسبی که نقطه ها و گلهای سیاه یاغیر رنگ خودش بر بدن داشته باشد خصوصاً. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). اسبی را گویند که خلاف لون بدن نقطه ها بر اندامش بود. (جهانگیری). بعربی ابرش خوانند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). اسب ابرش. (ناظم الاطباء). فرس ابرش. (منتهی الارب). ملمّع. (منتهی الارب). فرس بریش. (منتهی الارب). خال خال. خال خالی: گل گل. ابلق. رجوع به ابلق و ابرش و بریش وملمع شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
عجب و تکبر و خودستائی را گویند. (برهان قاطع). پندار. خودپسندی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پجار
تصویر پجار
پج پژ
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز دو رنگ عموما، کبوتری سبز که خالهای سیاه دارد، اسبی که نقطه ها و گلهای سیاه با غیر رنگ اصلی خود بریدن دارد ابرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دچار
تصویر دچار
گرفتار، مبتلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچاق
تصویر پچاق
کارد، چاقو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دچار
تصویر دچار
((دُ))
برخورد ناگهانی، تصادم ناگهانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دچار
تصویر دچار
گرفتار، مبتلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرار
تصویر پرار
((پِ))
سال پیش از پارسال، پیرارسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پغار
تصویر پغار
((پُ))
تکبر، خودستایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آچار
تصویر آچار
آلتی فلزی که به وسیله آن مهره های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد، چهارسو، دو سر، شمع، شلاقی، آلن و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آچار
تصویر آچار
ترشی، چاشنی، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دچار
تصویر دچار
مبتلا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آچار
تصویر آچار
دست افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید، برخورد، تصادم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسب، چابک، سلامت کامل
فرهنگ گویش مازندرانی
به دنبال مادر اصطلاحی در فرهنگ دام داریگوساله یا بره ای
فرهنگ گویش مازندرانی
تنقلاتی که در شب نشینی برای میهمان تدارک ببینند، ردیف چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
محل نصب دستگاه ریسندگی که غالبا در نقطه ای گود قرار داشته
فرهنگ گویش مازندرانی
پس مانده ی خوراک یا نوشیدنی
فرهنگ گویش مازندرانی
دو سال پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
کلید، آچار
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچین کوتاه که برای هدایت پرنده به سمت تله در زمین کاشته
فرهنگ گویش مازندرانی