جدول جو
جدول جو

معنی پپلوس - جستجوی لغت در جدول جو

پپلوس
سفره مار، نوعی مار زرد و قهوه ای که آزار نمی رساند، مارچوبه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپلوس
تصویر چپلوس
چاپلوس، آنکه با چرب زبانی و خوشامدگویی دیگری را فریب بدهد، خوشامدگو، چرب زبان، متملق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالوس
تصویر پالوس
بالوس، کافوری که آن را با چیزی شبیه کافور مخلوط کرده باشند، کافور مغشوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلوس
تصویر پلوس
چرب زبانی، خوشامدگویی برای فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پپلس
تصویر پپلس
اشکنه ای که با کشک یا آب، پیاز و روغن درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
مخفف چاپلوس است، که زبان آور و فریبنده باشد. (برهان) (آنندراج). مخفف چاپلوس است. (جهانگیری) (فرهنگ نظام). چاپلوس و زبان آور و فریبنده. (ناظم الاطباء). رجوع به چاپلوس شود.
لغت نامه دهخدا
(لُسْ)
نام سه قصبه در پلوپونس یعنی شبه جزیره موره از یونان قدیم، یکی درالیده و دیگری در تری فیلیا و سومی در مسینیا و کنار دریا واقع شده است و گویند این اخیر کرسی نسطور بوده است و بگفتۀ استرابون دومین. و آن در محل قصبۀ ناوارین قرار داشته. (رجوع به قاموس الاعلام ترکی و نیز ایران باستان ج 1 ص 767 شود)
لغت نامه دهخدا
(پَپْ لُ)
تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند، اشکنه ای که از روغن و پیاز بروغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند. (برهان) :
که ز ماهیت ماهیچه بگویم رمزی
نخوری رشته که این نیست چنین پپلس وار.
بسحاق
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پاولوس. صورت لاطینیۀ نام پل
لغت نامه دهخدا
تردیدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند، اشکنه ای که از روغن و پیاز بروغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند: (گر ز ماهیت ماهیچه بگویم رمزی نخوری رشته که این نیست چنین پپلس وار) (بسحاق)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با تواضع و چرب زبانی و خوشامد گویی دیگری را فریب دهد متملق خوشامد گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوس
تصویر پالوس
کافور مغشوش پالوس بالوس بالوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوس
تصویر پلوس
فریبنده ای که به چرب زبانی مردم را از راه بدر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پپلس
تصویر پپلس
((پَ لُ))
تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند، اشکنه ای که از روغن و پیاز با روغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلوس
تصویر پلوس
((پُ))
پلواس، فریب دادن، چرب زبانی
فرهنگ فارسی معین
سفره مار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه یا گل های زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
سبدی که از پوست درخت سازند و آن را برای حمل نشای برنج از خزانه
فرهنگ گویش مازندرانی