جدول جو
جدول جو

معنی پوژن - جستجوی لغت در جدول جو

پوژن
(ژَ)
آبله ها که از کثرت کار بدست پدید آید، زمین پاک. (آنندراج). زمین پاک کرده. (شرفنامۀ منیری). پوزن. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوژن
تصویر اوژن
اوژندن، اوژنده، پسوند متصل به واژه به معنای اوژننده، برای مثال شیراوژن، تو در پنجۀ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجۀ آهنی (سعدی۱ - ۱۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وژن
تصویر وژن
کثافت، نجاست، جسامت و هنگفتی
فرهنگ فارسی عمید
نمره ای که در کارهای کلاسی یا مسابقات هنری و ورزشی به شخص داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوان
تصویر پوان
پوئن، نمره ای که در کارهای کلاسی یا مسابقات هنری و ورزشی به شخص داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
بز کوهی، در علم زیست شناسی حیوانی علف خوار شبیه آهو با شاخ های بلند و ریش دراز که برای گوشتش شکار می شود، پازن
فرهنگ فارسی عمید
پسر تومی تو، رئیس ایل هوئی هه بچین در حدود نیمۀ اول قرن هفتم میلادی، (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 193)
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
نام کرسی بخش ’ژیرند’ از ولایت لیبورن بفرانسه. دارای 669 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زمینی را گویند که بجهت زراعت کردن پاک کرده باشند. (برهان). پوژن. (شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(پُ زِ)
یکی از ایالات کشور پروس محدود ازطرف شمال بخود پروس و از سوی مغرب به براندنبورگ و از جنوب به سیلیریا و از مشرق به لهستان بمساحت 28956 هزارگز مربع. و دارای 1715618 تن سکنه. نصف بیشتر لهستانی و باقی آلمانی و مرکز آن پوزن میباشد و منقسم است بدو سنجاق: پوزن و برومبرگ. اراضی این سرزمین مسطح و پست است حتی کوههای واقع در قسمت شمالی موسوم به لیخبرگ نیز بیش از 194 گز ارتفاع ندارد. تمام خطه در حوزۀ رود اودر واقع شده. و بزرگترین نهر آن رود وارته است که در مرکز جریان دارد و پس از آن نهر نچه که تابع وارته است و از برومبرگ میگذرد، علاوه از اینها انهار و جویها و برکه های بسیار در این قطعه دیده میشود، هوای آن سرد و زمستان سخت و تابستان بسیارگرم ولی سالم و پاییزی ممتد و بسیار دلکش و فرحزا دارد. محصولاتش عبارت از حبوبات متنوعه و علف آبجوسازی و حیوانات بسیار است. قسمت اعظم اراضی در دست اغنیاست که مزرعه های بزرگ بوجود آورده اند. این خطه اصلاً جزو لهستان بوده، بخشی در سال 1772 میلادی و قسمتی در سنۀ 1793 میلادی بچنگ پروس افتاده است یعنی هنگام مقاسمۀ اول و دوم لهستان. (قاموس الاعلام ترکی). اکنون ایالتی است در لهستان که در 1919 از پروس مجزا گردیده و در1945 به لهستان مسترد گردیده و کرسی آن پوزن است
پوسنان، بفرانسه پوزنانی. نام شهری مستحکم، مرکز ایالتی بهمین نام در پروس کنار نهر وارته، واقع در 255 هزارگزی شرقی برلن و دارای 68315 تن سکنه و مدرسه صنعتی، مدرسه متوسطه، مدرسه مخصوص برهبانان، کلیسای بدیع البنا و ابنیۀ تماشائی و کارخانه های چیت سازی، کرباس بافی، اسلحه سازی، و غیره و تجارتی با رونق. (قاموس الاعلام ترکی). اکنون کرسی پوزنانی در لهستان است و 250000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
پیر ژولیانی، پاپ مسیحی از سال 1276 تا 1277 میلادی در عهد وی دو تن نماینده از طرف دربار اباقا پادشاه مغول در ایران عازم شهر رم شدند و عیسویان را به پس گرفتن بیت المقدس و فلسطین از دست مسلمین دعوت کردند و از جانب اباقا به ایشان وعده مساعدت شد و پاپ آنان را نزد سلاطین فرانسه و انگلیس فرستاد و دو نمایندۀ مزبور که ازعیسویان گرجی بودند از طرف آباقا اظهار داشتند که او و قوبیلای قاآن مائلند که قبول دیانت عیسوی کنند. پاپ برای تحقیق مطلب و تبلیغ آئین مسیح تصمیم گرفت که پنج تن از روحانیون را به دیار مشرق فرستد، ولی چون در همان اوان یعنی سال 676 هجری قمری بمرد تصمیم او عملی نشد، فقط نیکلای سوم پاپ جدید سال بعد نامه ای به اباقا و قوبیلای نوشت و از مساعدت ایشان درباره عیسویان اظهار مسرّت کرد. (از تاریخ مغول اقبال ص 204)
لغت نامه دهخدا
(پُ زَ)
نام بخشی از آروش ولایت پری وا. کنار رود رن بفرانسه. دارای راه آهن و 2750 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(نَ)
و اما نهرنلن بر تامران هنسمارگ سموهک پورن گذرد و ایشان همگی صلحاء و پاکان از شرّند. (ماللهند بیرونی ص 131)
لغت نامه دهخدا
(اَ ژَ)
انداز. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان). افکن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا). اندازنده و افکننده. (برهان) (هفت قلزم). اما همیشه در صورت ترکیبی بکار رود.
- تن اوژن، تن افکن:
یکی آتش درافتاده ست ما را
جگرسوز و دل اوبار و تن اوژن.
عطا ادیب السلطنه.
- جنگ اوژن، جنگ افگن. جنگ انگیز:
زره پوش خسبند جنگ اوژنان.
که بستر بود خوابگاه زنان
سعدی (بوستان).
- خنجراوژن، خنجرافکن:
بدرگاه سپهسالار مشرق
سوار نیزه باز خنجراوژن.
منوچهری (از آنندراج).
- شیراوژن، شیرافکن. (آنندراج) :
چورهام و بهرام گردن فراز
چو شیدوش شیراوژن رزمساز.
فردوسی.
- مرداوژن، مردافکن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
ژان. مجسمه تراش و معمار فرانسوی که بین سال های 1510 و 1514 میلادی در نرماندی متولد شد و بین سال های 1566 و 1568 میلادی درگذشت. وی در سالهای 1540 تا 1542در روان بوده، در سالهای 1544 و 1545 منبر کلیسای سن ژرمن لوکسروا و... را در پاریس کنده گری کرد، و درتزیین و آرایش لوور همکاری داشت. گوژن با آنکه در ساختن نقش برجسته ماهر بود از شیوۀ معماری قرون وسطی به طرف مکتب ایتالیایی فونتن بلو کشیده شده بود و تحت تأثیر آن قرار داشت
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
درخت صنوبر و کاج. (برهان قاطع) (آنندراج). نوژ. (جهانگیری). نوز. نوج. ناژ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
نوژن نسب است هر دم از قامت او
فریاد ز سرو بوستان می ریزد.
شمس طبسی (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
ساق درخت و ساق انسان و حیوان. (شعوری ج 1 ص 270). پوزه
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یکی از مشهورترین نقاشان فرانسه. مولد بسال 1594 میلادی در آندلی و وفات بسال 1665 میلادی در روم. لوئی سیزدهم توجه کاملی به وی داشتی و در انعام و اکرام او کوتاهی نکردی. وی پاره ای از وقایع تاریخی و غیره را در کمال مهارت و تردستی تصویر کرده و بیادگار گذارده است
لغت نامه دهخدا
رقعه و پاره. (ذیل برهان قاطع چ کلکته و در جای دیگر یافت نشد)
لغت نامه دهخدا
(پِ ژَ)
نقاش ایتالیائی. مولدکاستلو دلاّ پیو در ایالت پروز بسال 1446 و وفات بسال 1524 میلادی او از خاندانی بی نام و فقیر بود پس از آنکه به مقدمات فن آشنا شد به فلورانس و سپس به روم رفت و آثار مشهود از خود بجای گذاشت پس از بازگشت به پروز در سال 1490 میلادی کارگاهی تأسیس کرد و با شاگردان خویش آثار کثیر برای کلیساهای آن ناحیت بوجود آورد پروژن به نقاشیهای غیردینی نیز پرداخته است بموجب داستانهائی که درباره عقاید او مشهور است پروژن در پیری تقریباً به بیدینی گرائید و گویند او بسیار ممسک بود و از تأثری که به سبب دزدی اموال او در وی پدید آمد بمرد. آثار او خالی از ابتکار لیکن دارای ملاحت و روشنی رسم و جذبۀ رنگ آمیزی است. نقاشیهای او در موزه های اروپا پراکنده است و از مشهورترین آنها است: بتول عذرا و کودک عیسی با دو قدیسه و دو ملک. شهادت سباستین قدیس. عشق و عفت (موزۀ لوور). بتول عذرا با جمع قدیسان (موزۀ وین). ظهور بتول عذرا به برنار قدیس (موزۀ مونیخ)
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
ژزف آلفونس، شاعر فرانسوی. مولد وی 1769 میلادی در پلیسان (بوش دورن) و او در دورۀ انقلاب فرانسه مدتی در اروپا بسیاحت پرداخت و در عصر امپراطوری به کشور خود بازگشت و برخی از اشعار و اپراهای خود را منتشر کرد. وی از امپراطور طرفداری میکرد و بسمت مفتشی تئاترها و عضویت آکادمی نائل گردید و بعدها هجویه ای نسبت به امپراطور آلکساندر منتشر ساخت و در نتیجه تبعیدشد و در سنۀ 1811 میلادی درگذشت. او راست: منظومۀ ’ناویگاسیون’ (دریانوردی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پون
تصویر پون
نمد زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژن
تصویر پژن
زغن گوشت ربا غلیواج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاژن
تصویر پاژن
پازن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوژن
تصویر جوژن
مقیاس طول هندی معادل 8 یا 32000 ذراع
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بمعنی (اوژننده) بمعنی افکننده و اندازنده آید: خنجر اوژن شیر اوژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوژه
تصویر پوژه
ساق درخت تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولن
تصویر پولن
فرانسوی گرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوان
تصویر پوان
نمره ای که در مدرسه به شاگرد میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوژن
تصویر نوژن
کاج
فرهنگ لغت هوشیار
کثافت نجاست: از آن زرق و ریا گشت ظاهرش طاهر که از نفاق درونت (درونه) وژن نمی داند. (رضی نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوژن
تصویر اوژن
((اَ یا اُ ژَ))
افکننده و اندازنده، شیر اوژن
فرهنگ فارسی معین
((پُ ئَ))
واحد تعیین برتری افراد یا تیم های ورزشی در یک مسابقه یا یک دوره از مسابقات که نتیجه بازی یا مسابقه را مشخص می کند، امیتاز (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
آدم ترسناک، هیولا، هر چیزی که رشد بی اندازه داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
فوت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی