جدول جو
جدول جو

معنی پوچه - جستجوی لغت در جدول جو

پوچه
پوسته ی جدا شده ی شالی در کارخانه ی شالیکوبی، پستان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پونه
تصویر پونه
(دخترانه)
گیاهی معطر از خانواده نعناع که در کنار جویها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوپه
تصویر پوپه
(دخترانه)
پوپک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
پرده، هر چیزی که چیزی را بپوشاند، لفافه که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن بگذارند، شمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روچه
تصویر روچه
نوعی انگور، انگور پیش رس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوره
تصویر پوره
پور، پسر، فرزند نرینه، برای مثال خرد پورۀ آدم چه خبر دارد از این دم / که من از جملۀ عالم به دوصد پرده نهانم (مولوی۲ - ۵۸۷)، در علم زیست شناسی بچۀ ملخ، تخم ملخ
نوعی خوراک که با آرد نخود، باقلا یا سیب زمینی رنده کرده یا لوبیا و عدس له کرده درست می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوکه
تصویر پوکه
غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلولۀ آن خالی شده باشد، هر چیز پوک مثلاً زغال پوکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاچه
تصویر پاچه
پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا، پای پخته شدۀ گوسفند، بز یا گاو که لزج و مولد خون است و برای اشخاص کم بنیه، لاغر و مبتلایان به امراض ریه نافع است، بازه، پاژه، پایچه، قسمت پایین شلوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوچه
تصویر نوچه
جوان، نوجوان، کنایه از پهلوان کوچک یا تازه کار، در ورزش ورزشکاری که در ورزش های باستانی زیر دست پهلوان بزرگ ورزش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنچه
تصویر پنچه
پیشانی، ناصیه، موهای پیش سر، برای مثال به تیغ طره ببرد ز پنجۀ خاتون / به گرز پست کند تاج بر سر چیپال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچه
تصویر کوچه
راه باریک میان شهر یا ده
کوچه دادن: کنایه از راه باز کردن مردم برای عبور کسی، راه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوده
تصویر پوده
کهنه و پوسیده، چوب پوسیده
پوده کردن: تخمه کردن، فاسد شدن غذا در معده که سبب سوء هضم می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پویه
تصویر پویه
دو، برای مثال پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱ - ۸۲)، رفتن، نه سریع نه کند
فرهنگ فارسی عمید
قسمی روی بند که از موی یال و دم اسب برنگ سیاه بافند نقاب حجاب (زنان)، عصابه ای که زنان بر پیشانی بندند، پیرایه مرصع که بر سر عروس بند کنند، زهی که آنرا مقراض کرده زنان و پسران صاحب جمال بروی گذارند به جهت زیبایی، گیس عاریه، طره و زلف و کاکل ک
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای چهار گوش که در زیر بغل جامه دوزند بغلک، پارچه مثلث متساوی الساقین که از تریز جامه ببرند تا خشتک را بر آن دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
محله کوچک بر زن: تا چهار دانگ شب در کوچه ها و محلات بسیار بود، خیابان: کوچه ای بود که آنرا کو طراز میگفتند در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک از بیاعان و حجره داران بسیار نشسته بودند، راه تنگ و باریک در شهر یا ده. یا کوچه باستان. دنیا عالم. یا کوچه بن بست. کوچه ای که آخر آن مسدود است و راه بخارج ندارد. دل مرا زخ زلف او رها یی نیست بدرز کوچه بن بست هیچکس نزده است. (صائب) یا کوچه خطر. عالم دنیا. یا کوچه خموشان. گورستان قبرستان: یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کاسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. یا کوچه سلامت. کوچه ای که برای گرفتن قلعه در زیر زمین کنند و قلعه گیران بدان راه دارند: دیوانه شو که عشرت طفلانه جهان در کوچه سلامت زنجیر بوده است. (صائب) توضیح یا خود را به کوچه علی چپ زدن، از موضوع مورد بحث بموضوع دیگر پرداختن، تجاهل کردن، یا کوچه را عوض کردن، اشتباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق پرده که بر روی میزها پوشند و از درها آویزند، لفافه ای که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن گذارند شمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچه
تصویر غوچه
لاف زن هرزه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوپه
تصویر پوپه
هدهد شانه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوکه
تصویر پوکه
غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلوله آن خالی شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوفه
تصویر پوفه
غذا طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پونه
تصویر پونه
گیاهی خوشبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویچه
تصویر پویچه
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پویه
تصویر پویه
رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوده
تصویر پوده
خالی، پوچ، میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خور کوب خوراکیکه از کوفتن و پختن کدو یا مرجمک یا سیب زمینی فراهم می آید خوراکی است که با سیب زمینی آرد شده و کدوی نرم گشته یا لوبیا و عدس و اسفناج و دیگر حبوبات و سبزیها حل و کوبیده شده تهیه میگردد. یا پوره کدو. یک قطعه بزرگ کدو تنبل یا کدو مربایی را خرد کرده در استکان آب نمک دار یا قند دار مدت نیم ساعت بپزند. سپس آبش را گرفته از الک خارج کرده دو تخم مرغ زده شده و قدری کره و شیر بدان اضافه کنند و چند دقیقه روی آتش نگاهدارندظنگاه در آب سرد خنک کنند. یا پوره لوبیا و عدس. لوبیا یا عدس یا حبوبات دیگر را در آب می پزند تا نرم شود. آنگاه با کوشت کوب آنرا له کرده یا از الک خارج نموده با کمی آب گوشت مخلوط کنند. سپس ادویه زده روی آن کره گذارند و قدری پیاز یا خرده نان سرخ کرده و جعفری خرد کرده اطراف آن میریزند و سر سفره می برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوژه
تصویر پوژه
ساق درخت تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرچه
تصویر پرچه
پارچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوچه
تصویر خوچه
تاج خروس خوچ، بستان افروز تاج خروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پچوه
تصویر پچوه
ترجمه، نقل معنی از لغتی به لغتی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچه
تصویر پاچه
پای انسان یا گوسفند از زانو تا کف پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوچی
تصویر پوچی
خلاء
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
فولدر
فرهنگ واژه فارسی سره
گردوی کوهی پوست نازک
فرهنگ گویش مازندرانی
گردویی که پوستش به راحتی جدا شود
فرهنگ گویش مازندرانی