جدول جو
جدول جو

معنی پولس - جستجوی لغت در جدول جو

پولس
(لُ)
پولس السلیح. (ابن الندیم). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: در لغت بمعنی کوچک میباشد و او را در زبان عبرانی شاول میگفتند و او حواری ممتاز قبایل بود. بعضی بر آنند که سبب تسمیه و تبدیل شاول به پولس که اسم رومانی است مطابق رسم یهودیانی بود که در دول خارجه میبودند و یا اینکه بواسطۀ احترام سرجیوس پولس که دوست او و یکی از جدیدالایمانان سلف بود این اسم را بر خود قبول نمود، امکان دارد که در طفولیت هم بهمین دو اسم خطاب شده معروف به وده است. و او در شهر طرسوس قلیقیه متولد گشته است و امتیاز رعیتی روم را ارثاً از پدر یافته. والدینش از سبط بن یامین بودند که او را بر حسب رسوم و قواعد یهود تربیت نمودند. تحصیلات خود را در اورشلیم فراگرفته صنعت خیمه دوزی را نیز یاد گرفت. در راه دمشق اعجازاً هدایت یافته تابع مسیح شده مسیح برای او عمده مقصد گردید دل و جان و اندیشه و قوت و قدرت خود را تماماً به مسیح سپرده من بعد چه در حیات و چه در ممات غلام عیسی مسیح شد. (قاموس کتاب مقدس). شهادت وی بسال 67 میلادی در روم صورت گرفت. ذکران وی 29 ژوئن است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولک
تصویر پولک
(دخترانه)
دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پولا
تصویر پولا
(پسرانه)
فولاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پولک
تصویر پولک
پول خرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند
پل کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پپلس
تصویر پپلس
اشکنه ای که با کشک یا آب، پیاز و روغن درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلوس
تصویر پلوس
چرب زبانی، خوشامدگویی برای فریب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیلس
تصویر پیلس
استخوان فیل، عاج، پیلسته، بیلسته
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
مصغر پول. پول خرد. پول کوچک، مصغر پول، پل. پل کوچک: سرپولک نام محله ای از طهران، صفیحه. صفحۀ کوچک مدور، جای کلید قفلهای مغزی و پشتی، فلوس ماهی. (آنندراج) ، دندۀ سیر، پشیزه. پشیزۀ فلزین. زرک. نقده. فلس. فلوس. پشیزه از برنج و مس و جز آن. حرشف، پشیزۀ زرین یا سیمین یا از جنسی دیگر که بر جامه دوختندی یا بر روی عروس چسبانیدندی. چیزی از فلز برنج برنگ زر به اندازۀ عدس و سوراخی در میان که از آن جامه ها را زینت می داده اند به دوختن آن در جامه بصور و اشکال گوناگون
لغت نامه دهخدا
نام غالب نواعم مرجول الرأس (نرم تنان پابرسر) که گاه جثۀ آنها بسیار بزرگ با بازوهای بلند شود، اختاپوس
لغت نامه دهخدا
(لَ)
قومی در شمال هند طبق سنگهت. (ماللهند بیرونی ص 156). در سانسکریت پئوروه
لغت نامه دهخدا
(پُ)
اسکله و شهر مستحکم در خطۀ ایستریا از اطریش، واقع در 110 هزارگزی جنوبی تریست، در ساحل دریای آدریاتیک. دارای 25175 تن سکنه و لنگرگاه نظامی زیبا و صید ماهی و استحکامات و مرکز نیروی دریائی اطریش. دارالصنایعبحری دارد و از شهرهای قدیمی است. در اطراف و حوالی آن برخی از آثار قدیمه مربوط بزمان رومیان مشاهده میشود. ریگی که در شیشه ها و آئینه های وندیک بکار میرود در حوالی این شهر یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یکی از حواریون. (ناظم الاطباء). یکی از حواریون عیسی. و یکی از بارزترین شخصیت های مسیحیت. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به پولس در همین لغت نامه وعیون الانباء ص 72 و 73 و دائره المعارف فارسی شود
نام طبیبی است که ابن البیطار، از او در کتاب خود نام برده است. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به تاریخ الحکما ص 95 شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
خربزه و هندوانه که درون آن فاسد و تباه شده باشد و میوه های دیگر را نیز که درونشان نرم و گنده شده باشد پوله گویند. تلیده (در تداول مردم قزوین). لق. لهیده. له. چریده
لغت نامه دهخدا
(لَ)
زندانی است در جهنم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
اولاس. چهار گونه از این درخت در جنگلهای ایران دیده شده که نام دو گونۀ آن یکی ممرز و دیگری لوراست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(پَپْ لُ)
تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند، اشکنه ای که از روغن و پیاز بروغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند. (برهان) :
که ز ماهیت ماهیچه بگویم رمزی
نخوری رشته که این نیست چنین پپلس وار.
بسحاق
لغت نامه دهخدا
ایزیدور، نقاش فرانسوی، مولد پاریس (1813-1875 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام چند شهر به یونان. نام سه شهر مختلف در مغرب شبه جزیره پلوپونزوس. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 468)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
عاج. دندان فیل. (شعوری ج 1 ص 258). رجوع به پیلسته شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
قریه ای در کنار رود خانه خرسان از ناحیۀ نوئی فارس. (فارسنامۀ ناصری ص 275)
لغت نامه دهخدا
آقای همائی در ذیل کلمه ثولس در کتاب التفهیم آرند: ضبط این کلمه در نسخ فارسی و عربی این کتاب و همچنین المجسطی و دیگر کتب قدیم به اختلاف ثولی، ثولس، تولی، تولس بنظر رسیده و هر کدام از آنها به وجهی صحیح و مقصود از همه یکی است، یعنی شوله که به عقیدۀ قدما جزیره ای در شمال اروپا و به تعبیر خودشان اربی بوده است. (التفهیم ص 191)
لغت نامه دهخدا
(پْسِ / پِ سِ لُ)
میشل. مرد سیاسی و نویسنده بیزانسی. مشاور ایساک کمنن و میشل هفتم. مجدّد فلسفۀ افلاطونی. مولد بسال 1018 میلادی و وفات 1078 م
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پاولوس. صورت لاطینیۀ نام پل
لغت نامه دهخدا
شاعر ایتالیائی، مولد فلورانس بسال 1432 میلادی و متوفی بسال 1484 میلادی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیلس
تصویر پیلس
پیلسته عاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلوس
تصویر پلوس
فریبنده ای که به چرب زبانی مردم را از راه بدر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولپ
تصویر پولپ
مغز، گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولک
تصویر پولک
پول خرد، پوستهای ریز روی بدن ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولن
تصویر پولن
فرانسوی گرده
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره غان ها که دو گونه از آن بنامهای ممرز و لور در جنگلهای شمالی ایران موجود است الس اولاس فق فق شرم چیت
فرهنگ لغت هوشیار
تردیدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند، اشکنه ای که از روغن و پیاز بروغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند: (گر ز ماهیت ماهیچه بگویم رمزی نخوری رشته که این نیست چنین پپلس وار) (بسحاق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پولک
تصویر پولک
پول خرد، دایره های کوچک فلزی به رنگ های مختلف که زنان به جامه های خود بدوزند، فلس ماهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالس
تصویر پالس
تکان، ضربان، نبض، تلفن مدت زمان معینی برای مکالمات تلفنی درون شهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلوس
تصویر پلوس
((پُ))
پلواس، فریب دادن، چرب زبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پپلس
تصویر پپلس
((پَ لُ))
تریدی که از نان خشک و روغن و دوشاب سازند، اشکنه ای که از روغن و پیاز با روغن بریان کرده و آب و نان خشک سازند
فرهنگ فارسی معین