- پوزخند
لبخندی که از روی تحقیر و استهزا به کسی بزنند، لبخند مسخره آمیز
معنی پوزخند - جستجوی لغت در جدول جو
- پوزخند (خَ)
تبسمی بقصد انکار یا تحقیر و استهزاء. خندۀ به استهزاء. تهانف. پوزه خند. پوزخنده. لب خندی که خداوند آن خواهد با قهقهه خندد لیکن خودداری کند. از بیت ذیل خاقانی ظاهراً چنین مستفاد میشود که اصل این کلمه پوست خند یا پوست خنده بوده است:
ور چه نگشائی لب و در پوست بخندی
از رشتۀ جانم گره غم بگشائی.
خاقانی
ور چه نگشائی لب و در پوست بخندی
از رشتۀ جانم گره غم بگشائی.
خاقانی
- پوزخند
لبخند مسخره آمیز
- پوزخند ((خَ))
لبخند تمسخرآمیز
- پوزخند
ابتسامةً
- پوزخند
Sneer
- پوزخند
ricanement
- پوزخند
mueca de desprecio
- پوزخند
насмешка
- پوزخند
höhnisches Lächeln
- پوزخند
глузування
- پوزخند
szyderczy uśmiech
- پوزخند
冷笑
- پوزخند
escárnio
- پوزخند
ghigno
- پوزخند
طنزیہ مسکراہٹ
- پوزخند
বিদ্রূপ
- پوزخند
dhihaka
- پوزخند
alaycı gülüş
- پوزخند
비웃음
- پوزخند
あざ笑い
- پوزخند
उपहास
- پوزخند
senyum sinis
- پوزخند
การเยาะเย้ย
- پوزخند
spottende glimlach
- پوزخند
בּוּז
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دهان بند، تسمه های به هم دوختۀ شبیه کیسه که پوز جانوران گاز گیرنده مانند سگ و اسب و استر را در آن می کنند و می بندند تا نتوانند گاز بگیرند
(بَ)
لغت نامه دهخدا
آلتی که بر پوزۀ خر و گاو و مانند آن بندند که از کشت نچرد وبدهان سگ بندند تا نگزد و نیز بدهان بره و بزغاله وگوساله کنند تا بیش شیر نمکد. پوزه بند:
سعی او بازوی دلیران است
سهم او پوزبند شیران است.
سنائی.
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ورنه کی وسواس رابسته ست کس.
مولوی.
علمهای اهل حس شد پوزبند
تا نگیرد شیر از آن علم بلند.
مولوی.
زاهد ششصد هزاران ساله را
پوزبندی ساخت آن گوساله را.
مولوی.
جعم، پوزبند بر دهن شتر کردن تا از گزیدن و چریدن باز ماند. (منتهی الارب)
سعی او بازوی دلیران است
سهم او پوزبند شیران است.
سنائی.
پوزبند وسوسه عشق است و بس
ورنه کی وسواس رابسته ست کس.
مولوی.
علمهای اهل حس شد پوزبند
تا نگیرد شیر از آن علم بلند.
مولوی.
زاهد ششصد هزاران ساله را
پوزبندی ساخت آن گوساله را.
مولوی.
جعم، پوزبند بر دهن شتر کردن تا از گزیدن و چریدن باز ماند. (منتهی الارب)
هلو یا شفتالوی خشک کرده که مغز گردو در میان آن آکنده باشند جوز آگند جوزغند
تسمه های بهم پیوسته مشبک که دهان چار پایان مانند استر خر گاو و سگ را بدان بندند تا گاز نگیرند و بره و بزغاله را بدان بندند تا دیگر از پستان مادر شیر نمکند پوزه بند دهان بند
پوزه بند، دست بند آهنی