جدول جو
جدول جو

معنی پورات - جستجوی لغت در جدول جو

پورات
آت و آشغال که بر اثر سیل یا آبرفت رودخانه در گوشه ای انباشته.، برگ خشک شده در جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوران
تصویر پوران
(دخترانه)
موفق، جانشین، یادگار، پوران دخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بورات
تصویر بورات
هر یک از نمک های اسید بوریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عورات
تصویر عورات
عورت ها، اموری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، شرمگاه ها، کنایه از جنس زن ها، جمع واژۀ عورت
فرهنگ فارسی عمید
کتاب مقدس و مذهبی قوم یهود که از حضرت موسی باقی مانده است و شامل پنج کتاب (اسفار خمسه) می باشد، ۱) سفر تکوین، راجع به خلقت عالم و اوایل تاریخ بنی اسرائیل. ۲) سفر خروج، دربارۀ مهاجرت بنی اسراییل از مصر. ۳) سفر لاویان، شامل قوانین مذهبی و شرایع و قواعد و حدود سبط لاوی (از اسباط دوازده گانۀ اسرائیل) . ۴) سفر اعداد، دربارۀ مسافرت بنی اسرائیل و فتح اراضی کنعان و قوۀ مادی آن ها. ۵) سفر تثنیه، مکمل کتب قبلی است و تکرار شرایع را به طور اختصار بیان کرده است. مجموعۀ اسفار پنج گانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق می گویند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوران
تصویر پوران
از نام های زنان
فرهنگ فارسی عمید
جمع پور، پسران، خلیفه، جانشین، یادگار، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری به ایتالیا در ایالت تسکان بر ساحل رود آرنو، دارای 60000 تن سکنه و صنعت نساجی پشم
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جمع واژۀ هوره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هوره شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دار، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، رجوع به دار شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عَ وَ)
جمع واژۀ عوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
توراه. توریه. اسفار پنجگانه موسی. معرب ’توره’ عبری است و معنی آن شریعت و وصیت است که همه آن بر عهد قدیم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). کتاب موسی (ع). (ناظم الاطباء). عهد عتیق. صورهالعتیقه. (ابن الندیم). در عبری تورا نامی است که یهودان به قانون موسی دهند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). اسفار پنجگانه یا پنج کتاب موسی عبارت است از: 1- ژنز یا سفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر. 2- جلای وطن یا سفر خروج. 3- سفر لاویان یا احکام صریح مذهبی. 4- سفر اعداد یا شرح نیروی مادی قوم. 5- سفر تثنیه یا مکمل کتابهای یادشدۀ قبل. (از لاروس) : یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ماانزلت التوریه و الانجیل الا من بعده اءفلاتعقلون. (قرآن 3 / 65). و کیف یحکمونک و عندهم التوریه فیها حکم الله.... (قرآن 5 / 43).
به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و تورات پیشم بخوانی.
منوچهری.
رجوع به نشوءاللغه ص 68 و مزدیسنا و یشتها و فرهنگ ایران باستان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
صاحب برهان گوید بمعنی محسوس باشد و پوداتان بمعنی محسوسات یعنی آنچه بنظر و حس درآید - انتهی. این کلمه از جملۀ مجعولات دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 239 شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان، واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 12 هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش، دارای 25 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
پایتخت گدروزی که اسکندر آن را فتح کرد، این شهر را با فهرج کنونی تطبیق میکنند، (ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 1859)
لغت نامه دهخدا
نام شهر کنوج (قنوج)، (جهانگیری)، فوران، (رشیدی)، رجوع به پور و رجوع به پورا شود، دهی است بخراسان، (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عورات
تصویر عورات
جمع عوره، زنان تنها در فارسی بانگ سگ فریاد سگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورات
تصویر تورات
کتاب مقدس یهود که از حضرت موسی (ع) باقیمانده است، عهد عتیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عورات
تصویر عورات
((عَ وَ))
جمع عورت. پوشیده رویان، اهل حرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تورات
تصویر تورات
به معنی اخص، به اسفار خمسه عهد عتیق (تکوین، خروج، احبار، عدد و تثنیه)، انبیا (ابراهیم، اسحاق، یعقوب و ایام بنی اسراییل در برسینا) و توصیه های موسوی در اخلاق و شرایع اطلاق می شود، همه کتاب مقدس را به خطا تورات نامند
فرهنگ فارسی معین
اگر کسی بیند تورات همی خواند، دلیل که وی را قوتی پدید آید از مردم محتشم. اگر بیند تورات خواند به ظاهر، دلیل که با کسی خصومت کند و بر وی ظفر یابد و مرادش حاصل شود. اگر بیند کسی را تعلیم تورات می کرد، دلیل که از آن کس خیر بدو رسد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تیغ و آشغال های درون آبندان و مرداب
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی که شیرش خشک شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
فرو رفتگی های دیواره ی رودخانه و یا داخل آب
فرهنگ گویش مازندرانی
تمام، کل
دیکشنری اردو به فارسی