جدول جو
جدول جو

معنی پهناپهن - جستجوی لغت در جدول جو

پهناپهن
(پَ پَ)
دهی از دهستان فراش بند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 10 هزارگزی شمال فراش بند. جلگه، گرمسیر. دارای 232 تن سکنه. آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت. صنایع دستی گلیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهنانه
تصویر پهنانه
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد، برای مثال اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند / که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ پُ)
دارای پشتی پهن و عریض: ادک، اسب پهنا پشت یا عام است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ)
بوزینه. بوزنینه. بوزنه. کپی. حمدونه. قرد. نوعی از میمون بواسطۀ آنکه رویش پهن است. (انجمن آرا). بهنانه. (برهان) :
اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چینست چون رخسارپهنانه.
کسائی.
خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس
این بوزغاله ریشک پهنانه منظرک.
خاقانی.
، کلیچۀ روغنی. (برهان). نان میده بود که با روغن بپزند و آن را کلیچه خوانند. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اشتر. شتر (در بعض لهجه ها)
لغت نامه دهخدا
بوزینه کپیمیمون (بواسطه آنکه رویش پهن است) : خنبک زند چو بوزنه چنبک زند چو خرس این بوزنینه ریشک پهنانه منظرک. (خاقانی)، کلیچه روغنینان میده که با روغن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهنانه
تصویر پهنانه
((پَ نِ))
بوزینه، میمون، کلوچه روغنی
فرهنگ فارسی معین
ضربه زدن به اشیا و اجسام با قسمت غیر برنده ی ابزاری چون داس، تبر
فرهنگ گویش مازندرانی