جدول جو
جدول جو

معنی پهلوبندی - جستجوی لغت در جدول جو

پهلوبندی
کمک و مدد مالی که کسی از دیگری بگیرد، کمک و مساعدت که کسی به دیگری بکند تا چیزدار شود
تصویری از پهلوبندی
تصویر پهلوبندی
فرهنگ فارسی عمید
پهلوبندی
(پَ بَ)
مدد مالی بکسی. کمک و مساعدت مالی نسبت بزیردستی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
مربوط به پهلوانان مثلاً منش های پهلوانی، دلیری، دلاوری، زبان پهلوی، برای مثال پهلوانی سخن، سیاوش غمی گشت از ایرانیان / سخن گفت بر پهلوانی زبان (فردوسی - ۲/۲۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ)
دهی از دهستان آس پاس بخش مرکزی شهرستان آباده، واقع در 46 هزارگزی جنوب باختری اقلید و یکهزارگزی راه فرعی آسپاس به ده بید. جلگه، گرمسیر، مالاریائی. دارای 496 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات. محصول آنجا غلات و تریاک و حبوبات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است در یک فرسنگی جنوب اسپاس. (فارسنامۀ ناصری ص 22)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
از عبارت ذیل محمد عوفی در لباب الالباب (ج 2 ص 334 چ اروپا) ذیل ترجمه احوال مجدالدین افتخار الحکماء ابوالسحری الصندلی که گوید: ’صندلی که در زیر فلک آبنوسین خورشید بر مثل او سایه نگسترده و مادر دولت در حجرۀ فضل فرزند چون او نپرورده، خاطر خطیر او در اختراع لطایف معانی و اقتراع ابکار ید بیضا و دم مسیحا نموده و آفتاب سمائی که بر سپهر ازرقی دعوی انوری میکند و از علومدایح معزی و لطایف پهلوانی او در حجاب خجلت محتجب گشته... الخ’ بر می آید که نام شاعری لطیفه سرا است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهلو بندی
تصویر پهلو بندی
کمک و مساعدت مالی نسبت بکسی مدد مالی نسبت بزیر دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
دلیری، دلاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
دلیری، قهرمانی، مقام و رتبه پهلوان
فرهنگ فارسی معین
((~. بَ))
مجموعه اهرم ها و قطعات قسمت جلو خودرو که تنظیم حرکت چرخ ها و چرخش آن ها را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پهلوانی
تصویر پهلوانی
حماسه
فرهنگ واژه فارسی سره
شجاعت، قهرمانی، یلی، شهری، پارسی، فارسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد