جدول جو
جدول جو

معنی پنقور - جستجوی لغت در جدول جو

پنقور
(پَ)
طعامی است که از سر و بال طایران می سازند. (آنندراج). و ظاهراً کلمه مجعول است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منقور
تصویر منقور
کنده شده، کنده کاری شده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ وَ)
صاحب فرهنگ شعوری گوید بمعنی کورک است که در عربی آن را دمل گویند و آنندراج این کلمه را با آن معنی از شعوری نقل کرده است و به شعوری اعتمادی نیست
لغت نامه دهخدا
(اُ)
چاهک پشت دانۀ خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
سوراخ شرم انسان. (منتهی الارب). فنقوره
لغت نامه دهخدا
(سُ)
رجوع به سنقر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده. (ناظم الاطباء) ، نقرشده. کنده. کنده شده. کنده کاری شده: صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. (مقامات حمیدی). از بت خانه آنجا سنگی منقور بیرون آوردند که بر کتابت آن ثبت کرده بودند که... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنقور
تصویر سنقور
ترکی تازی گشته باز از مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
بر کنده کنده کاری شده، ساییده کنده شده نقر شده کنده، سوراخ شده، ساییده شده. یا منقور بودن، کنده شدن: (این جمله بر لوحه منقور بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقور
تصویر منقور
((مَ))
کنده شده، نقر شده، کنده، سوراخ شده، ساییده شده
فرهنگ فارسی معین