جدول جو
جدول جو

معنی پنجول - جستجوی لغت در جدول جو

پنجول
چنگال، پنجۀ درندگان، پنجۀ گربه
تصویری از پنجول
تصویر پنجول
فرهنگ فارسی عمید
پنجول
(پَ)
در تداول کودکان و زنان، صورتی از پنجه با ناخنهای تیز و دراز
لغت نامه دهخدا
پنجول
پنجه گربه و مانند آن
تصویری از پنجول
تصویر پنجول
فرهنگ لغت هوشیار
پنجول
((پَ))
ناخن دست انسان یا پنجه برخی از حیوانات مانند گربه، پلنگ و مانند آن
تصویری از پنجول
تصویر پنجول
فرهنگ فارسی معین
پنجول
پنجه، چنگ انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ ضَ)
در تداول زنان و کودکان، با ناخن های دست خراشیدن یا ریش کردن روی یا تن کسی را. با نوک ناخن ها خستن خواستن: گربه پنجول زد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند با 140 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن زعفران است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
بجول. پژول. بژول. شتالنگ. اشتالنگ. کعب. قاب. غاب:
نه اقعس سرون و نه نقرس دو پا
نه اکفس پجول و نه شم ز استر.
ابوعلی الیاس (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اهاب منجول، پوست شکافتۀ بازکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جانورکی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
جانوری است مجهول الحقیقه. (منتهی الارب) (آنندراج). دابه ای است که حقیقت آن معلوم نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پنج. چنگ. نشگون
لغت نامه دهخدا
تصویری از انجول
تصویر انجول
انجیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پجول
تصویر پجول
اشتالنگ شتالنگ استخوان کعب قاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجول زدن
تصویر پنجول زدن
با ناخنهای دست روی یا تن کسی را خراشیدن: گربه پنجول زد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی شبیه به پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
کرم کلفت درون کاسه ی سر گوسفند نر یا درون کنده ی پوسیده ی
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستای نمارستاق نور که بقعه ی بابا شجاع الدین در آن است.، جهت رشد یکنواخت ساقه و بوته ی شالی هر پنج روز یک بار کشت زار
فرهنگ گویش مازندرانی