جدول جو
جدول جو

معنی پنج - جستجوی لغت در جدول جو

پنج
عدد بعد از چهار، «۵ »
تصویری از پنج
تصویر پنج
فرهنگ فارسی عمید
پنج
(پَ)
نام یکی از آب راهه های جیحون
لغت نامه دهخدا
پنج
(پَ)
عددی از یکانها پس از چهار و پیش از شش (با کلمه یونانی پنت اصل مشترک دارد، هم چنین با کلمه پنجه سانسکریت). خمس. خمسه. (منتهی الارب). نمایندۀ آن در ارقام هندیه ’5’و در حساب جمّل از آن به 5 عبارت کنند:
شاعر که دید به قد کاونجک
بیهوده گوی و نحسک و بوالکنجک
از کون خر فروتر پنج آرش
می برجهد سبکتر از منجک.
منجیک.
این زمان پنج پنج میگیرد
چون شده عابد و مسلمانا.
عبید زاکانی.
دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روزه نوبت اوست.
حافظ.
(ما) پنج برادریم کز یک پشتیم
بر ساعد روزگار پنج انگشتیم.
؟
اخماس، پنج شدن. (منتهی الارب).
- امثال:
خدا پنج انگشت را یکسان خلق نکرده است.
، اشاره به حواس خمسۀ ظاهره است که سامعه و باصره و ذائقه و لامسه و شامه باشد. (برهان قاطع)، پنجه. چنگ. چنگال: گربه پنج انداخت برروی فلان
لغت نامه دهخدا
پنج
(پِ)
گرفتن عضوی باشد با سر دو ناخن چنانکه بدرد آید. (برهان قاطع). گرفتن قسمتی از بدن با دو انگشت و ناخن که بدرد آید. نشگون. صاحب برهان در معنی کلمه اشتباه کرده است رجوع به پنج شود
لغت نامه دهخدا
پنج
عدد پس از چهار و پیش از شش عدد (چهار بعلاوه یک) نماینده آن در ارقام هندی (5) است خمس خمسه، حواس خمسه، حواس خمسه (سامعه و باصره و ذایقه و لامسه و شامه)، پنجه چنگال گربه بصورتم پنج زد. یا اصل پنج. حقیقت انسانی نفحه الهی که در کالبد انسان دمیده شده. مخلوطی از مسکری سخت قوی با اجزای دیگر مانند آب لیمو و قند و چای و جز آن. وجب وژه شبر
فرهنگ لغت هوشیار
پنج
((پَ))
عدد پس از چهار و پیش از شش، حواس خمسه، پنجه
تصویری از پنج
تصویر پنج
فرهنگ فارسی معین
پنج
خمسةً
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به عربی
پنج
Five
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پنج
cinq
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پنج
пятый
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به روسی
پنج
fünf
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به آلمانی
پنج
п'ять
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پنج
pięć
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به لهستانی
پنج
五的
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به چینی
پنج
cinco
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پنج
cinque
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پنج
پانچ
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به اردو
پنج
vijf
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به هلندی
پنج
পাঁচ
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به بنگالی
پنج
tano
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پنج
beş
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پنج
다섯
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به کره ای
پنج
五つの
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پنج
cinco
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پنج
पाँच
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به هندی
پنج
lima
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پنج
ห้า
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به تایلندی
پنج
חמש
تصویری از پنج
تصویر پنج
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنجک
تصویر پنجک
پنبۀ زده شده که گلوله کرده باشند برای رشتن، گلولۀ پنبۀ زده شده، غنده، پاغند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجر
تصویر پنجر
هر چیز مشبک و سوراخ سوراخ، قفس
فرهنگ فارسی عمید
دریچه ای بود در دیوار که ببیرون نگرند مشبکی باشد که در سرایها بر دریچها نهند، هر چه مشبک باشد، تنکه آهنی پر سوراخ، دیده بان کشتی، خانه چوبین که برای درندگان و طیور سازند قفص قفس. یا پنجره لاجورد. آسمان. یا مثل پنجره. مشبک شبکه دریچه دار مغربل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجش
تصویر پنجش
پنجه دزدیده، نوعی رقص رقص دستبند فنجگان چوپی
فرهنگ لغت هوشیار
پنجه دزدیده، نوعی رقص رقص دستبند فنجگان چوپی. گلوله پنبه حلاجی کرده گلوله ندافی کرده برای رشتن پنجش. پندش پنده پند پاغنده گاله پندک. پاغند کلوچ
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که در مرتبه پنج واقعی شده که در مرتبه بعد از چهارم و پیش از ششم است پنجمی پنجمین خامس. سا پنجم رواق. آسمان پنجم فلک مریخ سپهر پنجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه
تصویر پنجه
پنج انگشت دست یا پا در انسان
فرهنگ لغت هوشیار