جدول جو
جدول جو

معنی پلیکرات - جستجوی لغت در جدول جو

پلیکرات
(پُ)
پلوکراتس. جبار شهر شامس. در حدود 532 قبل از میلاد اقتدار فراوان یافت چنانکه کبوجیه پادشاه ایران و آمازیس فرعون مصر با وی از در اتحاد درآمدند سرانجام حاکم سارد او را دستگیر ساخته بر دار زد. (521 قبل از میلاد). (از حواشی تمدن قدیم بقلم فلسفی). در قاموس الاعلام ترکی (کلمه پولیکرات) آمده است. پولیکرات نام پادشاهی است که از سال 535 تا سنۀ 524 قبل از میلاد در سیسام (؟) (شامس ؟) سلطنت کرد و صاحب ثروت و اعتباری فراوان گردید و بسیاری از جزائر واقع اطراف ملک خود را بضبط آورد. او حامی علوم و فنون بود و بدرجه ای اقتدار و احتشام پیدا کرد که پادشاهان ایران و مصر به اتّفاق وی مایل شدند و بالاخره به هوس جهانگشائی خواست یونیه (ایونی) یعنی سواحل غربی اناطولی را تصاحب کند ولی والی ایران در شهر سارد او را اسیر کرده به دار کشید. گویند در هر کار بختیار بود و به هرچه دست می یازید کامیاب می شد از این رو برای دفع چشم زخم یک حلقه انگشتری گرانبهای خود را بدریا افکند امّا بخت همایون وی آن را نیز در شکم یک ماهی بخود وی بازگردانید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلیکان
تصویر پلیکان
مرغ سقا، در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند، گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لی لِ)
یکی از مشاهیر معماران مجسمه سازیونان باستان مولد 480 قبل از میلاد در شهر سیکیونه یا آرگوس. مشهورترین آثار وی پیکر بسیار بزرگ یونون (ژونن) بود که رو و سینه و بازوهای آن از عاج و جامه های آن تماماً از زر بود. او کتابی در ترکیبات بدن انسانی کرد. و مجسمۀ موسوم به قانون که تصویر کامل تن آدمی بود بساخت. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه پولیقلت)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ)
جمع واژۀ پیکر. صور، صور فلکیه
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام کسی که اتانس او را به حکومت جزیره لم نس گمارد به عهد داریوش بزرگ، پس از آنکه جزیره را به تصرف آورد. (ایران باستان ج 1 ص 627)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای از بخش کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
پل صراط
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین ناصاف و ناهموار، زمین شیب دار
فرهنگ گویش مازندرانی