جدول جو
جدول جو

معنی پلگرینی - جستجوی لغت در جدول جو

پلگرینی(پِلْ لِ)
پلگرو. از نقاشان و مشاهیر معماران ایتالیا مولد سنۀ1527 میلادی در بولونیه و وفات در سال 1592. بناهای مشهور بسیار در ایتالیا و اسپانیا کرده است. و چند تن نقاش مشهور دیگر و یک مغنّی هم به این نام بوده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
ژان انتوان. نقاش ایتالیائی، متولد و متوفی در ونیز (1675- 1741م.)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ گِ)
حالت و چگونگی دلگران. دلگران بودن. رنجیدگی. آزردگی. (ناظم الاطباء). عتاب. رنجش. کدورت. کینه:
هر آن دلگرانی کز آن داشتم
بدین ای پسر از تو بگذاشتم.
شمسی (یوسف و زلیخا).
اگر چند زو مهربانی نداشت
بجز درد و جز دلگرانی نداشت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ندیدم در تو بوی مهربانی
بجز گردنکشی ودلگرانی.
نظامی.
- دلگرانی کردن، عتاب کردن. بی مهری کردن. تکدر نشان دادن:
تو با او چنین بدزبانی کنی
چنین تندی و دلگرانی کنی.
فردوسی.
چو لختی دلگرانی کرد بر زرد
کلید دزگه از موزه برآورد.
(ویس و رامین).
بترسم از قضای آسمانی
نیارم کرد بر تو دلگرانی.
(ویس و رامین).
- ، رنجیدگی نشان دادن. آزرده خاطری:
به دل بر مگر دلگرانی کند
به ایزد دعاها نهانی کند.
شمسی (یوسف و زلیخا).
- ، اضطراب کردن. ناآرامی کردن:
مژدگانی بده ای نفس که سختی بگذشت
دلگرانی مکن ای جسم که جان بازآمد.
سعدی.
- دلگرانی نمودن، عتاب نمودن:
همانم من که بودم تو همانی
چرا بر من نمایی دلگرانی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در نه هزارگزی شمال خاوری شاه آبادو چهارهزارگزی باختر شوسۀ شاه آباد به کرمانشاه. کوهستانی. سردسیر. دارای 485 تن سکنه. شیعه کردی و فارسی زبان. آب آن از چاه و چشمه. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و اکثر در زمستان به ناحیۀ گرمسیر سرپل ذهاب میروند. این ده را لرینی دستکی نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا