جدول جو
جدول جو

معنی پلرم - جستجوی لغت در جدول جو

پلرم
(پُ لُ)
نام دیهی در فندرسک. (سفرنامۀ مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 128)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولرم
تصویر ولرم
آبی که نه داغ باشد نه سرد، نیم گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلیم
تصویر پلیم
پلم، گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلم
تصویر پلم
خاک، برای مثال کجا تور و کجا ایرج کجا سلم / اجل پاشید بر رخسارشان پلم (زراتشت بهرام - مجمع الفرس - پلم)، گرد، کاجیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلم
تصویر پلم
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلخوم، پلاخون، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
خاک را گویند و به عربی تراب خوانند. (برهان قاطع) :
کجا تور و کجا ایرج کجا سلم
اجل پاشید بر رخسارشان پلم.
زراتشت بهرام.
، گل زردی شبیه به زعفران که تخم آن کاجیره است. کاجیره. کاژیره. کافشه. کافیشه. کابیشه. کاویشه. کاغاله. کاغله. کغاله. گل کاغاله. بهرمان. بهرامن. بهرا. گل زرد. زرنک. عصفر. معصفر. عشر. شوران. خسق. خسک. خسک دانه. قرطم. احریض
لغت نامه دهخدا
(پِ)
بلده ای بناحیۀ اورال از کشور روسیه، بر ساحل کاما دارای 120000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
کوه پلر، کوهی در کجور مازندران و قریۀ فیروزآباد در دامنۀ آن واقع است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 109)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دوک دو. وزیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانی. وی مقام کاردینالی نیز یافت. (1552-1623 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کرسی بخش در ’نیور’ از ولایت کلامسی به فرانسه. دارای 1986 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(وِ لَ)
در تداول، نیمه گرم. آنچه بین گرم و سرد باشد. دارای حرارتی نزدیک به حرارت بدن انسان. توضیح اینکه این صفت را بیشتر برای مایعات و مشروبات گرم به کار میبرند هرچندکه ممکن است آن را درمورد غذاهای جامد و دیگر جمادات هم به کار برد. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن است 368 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شهری از ایتالیا. کرسی ایالت و عاصمۀ قدیم صقلیه، دارای 346000 تن سکنه و دانشگاه. تجارت خشکبار و شراب این شهر رواج دارد و دارای دو بندر و ابنیۀ زیباست. قتل عام وپرها ی صقلیه در پالرم بسال 1282م. / 680 هجری قمریصورت گرفت جمعیت پالرم و ایالت آن 804000 تن است
لغت نامه دهخدا
از بلاد ایتالیا که تا سال 1859 م، 1275/ هجری قمری پایتخت دوک نشین پارم و پلزانس بود و امروز کرسی ایالتی است بهمین نام بر ساحل پارما دارای 58000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
به زبان رومی به معنی مدینه و شهر، و آن بزرگترین شهر در جزیره صقلیه (سیسیل) در سواحل بحر مغرب است. آن را حصاری بلند و محکم است. تعداد مساجدی که در بلرم و حومه آن قرار دارد بالغ بر سیصد می باشد. (از معجم البلدان) (از مراصد). و رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 56 شود
لغت نامه دهخدا
(پِ لِ رَ)
کرسی بخشی از ایالت لوار سفلی، در شهرستان سن نازر. مجاور رود لوار، دارای 2252 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ / پَ خِ)
فلاخن را گویند و آن کفه ای است که از پشم یا از ابریشم بافند و بر دو طرف آن دو ریسمان بندند و شبانان و شاطران بدان سنگ اندازند. (برهان قاطع). قلاب سنگ. و بعضی به بای تازی گفته اند. (فرهنگ رشیدی). قلماسنگ:
گله بانان او نهند از قدر
مهر و مه را چو سنگ در پلخم.
مؤیدالدین (از فرهنگ رشیدی).
قلخم معرب آن است
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
رجوع به شون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
قلاب سنگ قلماسنگ فلاخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلم
تصویر پلم
آقطی خاک تراب، کاجیره کاژیره
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که بین گرم و سرد باشد دارای حرارتی نزدیک بحرارت بدن انسان: آب نیم گرم ولمر چای ولرم. توضیح این صفت رابیشتر برای مایعات و مشروبات گرم بکارمی برند هر چند که ممکن است آنرا در مورد غذاهای جامد و دیگر جمادات هم بکار برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولرم
تصویر ولرم
((وِ لَ))
آب نیمه گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلم
تصویر پلم
((پَ))
خاک، گرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
((پَ لَ))
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم، فلخمه، فلماخن، فلخمان، فلاخان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلم
تصویر پلم
آقطی
فرهنگ واژه فارسی سره
نیم گرم
متضاد: داغ، سرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پلیم
فرهنگ گویش مازندرانی
گل و لایی که پس از عبور آب، در جوی باقی بماند
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان عشرستاق هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه آقطی، این گیاه پیش از استفاده از کود شیمیایی در کشاورزی، تنها
فرهنگ گویش مازندرانی