جدول جو
جدول جو

معنی پلاموط - جستجوی لغت در جدول جو

پلاموط
(پْلا / پِ)
ناحیه ای است در ولایت آیدین و سنجاق صاروخان وشمال قضای مغنیسا و تابع مغنیساست، شامل 29 قریه و اراضی کوهستانی و جنگلی دارد. بمناسبت کثرت محصول پلاموط بچنین نام تسمیه شده است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلاو
تصویر پلاو
پلو، برنج پخته و صافی کرده مخلوط با گوشت یا سبزی یا باقلا یا لوبیا و امثال آن ها، با هر یک از حبوب مانند باقلا یا لوبیا یا عدس پخته شود به اضافۀ نام آن نامیده می شود مثلاً باقلا پلو، لوبیا پلو، عدس پلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاخون
تصویر پلاخون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
(تِ مُ)
پادشاه سالامین پدر آژاکس است
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
ثلمط. لای گشاده و رقیق
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
نام قصبه ای است در 11هزارگزی شمال شرقی کوسینه و در قضای کوسینه. این قضا تابع سنجاق ایپک است و سنجاق ولایت قوصوه میباشد و واقع در نزدیکی حدود قره داغ و در شمال آرناؤدستان است قصبۀ نامبرده در ساحل رود خانه لیم و در کنار دریاچۀ پلاوا در جلگۀ نزهی واقع شده. سکنۀ آن 3500 تن 2 جامع و30 باب دکان دارد بموجب قرارداد کنگرۀ برلن این قصبه به انضمام کوسینه به قره طاغ واگذار شد اما در اثر مقاومت اهالی با الکون مبادله شد. طول دریاچه 4 هزارگز و عرض اعظم به سه هزاروپانصد گز بالغ میشود. پارۀ انواع ماهی هادر اینجا یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی ذیل پلاوه)
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ وِ)
نام شهری در آلمان (ساکس) دارای 112000 تن سکنه. مرکز بزرگ صنعت قلاب دوزی (برودری) و منسوجات است
لغت نامه دهخدا
زاج است. (فهرست مخزن الادویه). فلامسوس. فلامن
لغت نامه دهخدا
نوعی پیاز سفید، اسقیل، بصل، عنصل، (شعوری)، ظاهراً مخفف پیازموش باشد
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دوشیزگان لفظی موسیقی، و محتمل است که بمناسبت معنایش قصد ازین باشد که با صدای دوشیزگان خوانده شود. رجوع شود به الاموت. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(پَ خوَرْ / خُرْ)
این نام را در درۀ چالوس و در کرج و مرزهای فوقانی جنگلهای شمالی ایران و در اراضی خشک و کوهستانی و استپ های کرمانشاه و لرستان و شیراز بگونه ای از شونگ میدهند و آن نام را در درفک به زین دار و هفت کول دهند و در گیلان دقزدانه را پلاخور گویند (گااوبا). و نیز رجوع به زین دار و دقزدانه شود
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ)
جنسی از خزندگان افیدین پرتروگلیف از تیره هیدرفینه مخصوص به اقیانوس هند و اقیانوس کبیر غربی
لغت نامه دهخدا
(پْلی / پِ)
نام شهر و اسکله ای است در ایالت دوون از انگلستان. این شهر در میان خلیجی بزرگ در مصب نهر پلیم در 436 هزارگزی جنوب غربی لندن واقع است. دارای 210000 سکنه و لنگرگاه نظامی بزرگ و محکم مرکب از چهارقسمت و استحکامات کامل و یک فانوس بحری بزرگ هست و راه آهن این شهر را به لندن متصل میسازد. در این شهر تماشا خانه زیبا، و بیمارستان و دو سرباز خانه بزرگ نیز موجود است. و دانشگاه آن به آتنه موسوم است و مدرسه بحریه و یک رصدخانه و یک کار خانه بحری نیز دارد. این کارخانه مشتمل است بر کارگاههای کشتی سازی و جایگاه ادارۀ امور دریائی و آن در ابتدا یکی از محلات شهر بوده است بنام دوونپورت. (قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه ای است دارای اسکله در جمهوریت ماساچوست. از کشورهای متحد امریکا. این قصبه در 56 هزارگزی جنوب شرقی بستن در ساحل اقیانوس اطلس واقع شده و دارای 7000 سکنه است. و آن نخستین قصبه ای است که انگلیس ها در آمریکای شمالی تأسیس کردند. (قاموس الاعلام ترکی در کلمه پلیموت)
لغت نامه دهخدا
(پِ)
جنسی خزندۀ افیدین پروتروگلیف از خانوادۀ ئیدروفی ایده. شامل مارهای دریائی زهردار که دم آنها از پهلو مسطح است و در اقیانوس هند و اقیانوس کبیر (نواحی حارّه) زیست میکنند
جنسی از ماهیان اکانتوپتر از خانوادۀ سکومبریده در دریاهای اروپا و اقیانوس هند
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نعمت. (غیاث اللغات) ، طعام معروف که از برنج و گوشت سازند. پلو
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ مِ دِ)
نام کسی که در داستان پیدایش خط در یونان از او نام برده میشود و او را مخترع برخی از حروف یونانی دانسته اند. چنانکه پلوتارخس و پلینوس نوشته اند چهار حرف را به الفبای قدیم پلامدس افزوده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 145)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلاتو
تصویر پلاتو
کفه ترازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلامیس
تصویر پلامیس
لاتینی ماهی گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاخور
تصویر پلاخور
نام گونه های مختلف پیچ امین الدوله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاو
تصویر پلاو
پلو، نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلافون
تصویر پلافون
فرانسوی آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالوط
تصویر پالوط
پارسی است و باید پالوت نوشته شود بلند مازو پاچه مازو بلند مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاو
تصویر پلاو
((پَ))
پلو، نعمت
فرهنگ فارسی معین
پهلوان پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
یکی از شکارگاه های منطقه ی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام پلی است، در مسیر راه نیاک از دهستان بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
شلخته، دست و پا چلفتی
فرهنگ گویش مازندرانی