فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مِثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
نام قریه ای بزرگ است در ولایت مناستر از آرناؤدستان و سنجاق و قضای کوریجه. در12 هزارگزی شمال شرقی کوریجه نزدیکی ساحل چپ نهر دودل. بسیاری از وزرای دولت عثمانی زادۀ این آب و خاکند و نیز مسکن یک خاندان شوالیۀ قدیم بوده که ’اسماعیل پاشای پلاس’ یکی از افراد آن خاندان میباشد. در و دیوار شکستۀ قصر امارت این خاندان هنوز نمایان است پلاس در زبان آرنأود بقصر میگویند. خاندان پویان هم قرابت و مناسبتی با این خاندان داشته اند مصطفی پاشای گریتی معروف به این خاندان آخری منسوب است. (قاموس الاعلام ترکی در تحت عنوان پلاسه)
نام قریه ای بزرگ است در ولایت مناستر از آرناؤدستان و سنجاق و قضای کوریجه. در12 هزارگزی شمال شرقی کوریجه نزدیکی ساحل چپ نهر دودل. بسیاری از وزرای دولت عثمانی زادۀ این آب و خاکند و نیز مسکن یک خاندان شوالیۀ قدیم بوده که ’اسماعیل پاشای پلاس’ یکی از افراد آن خاندان میباشد. در و دیوار شکستۀ قصر امارت این خاندان هنوز نمایان است پلاس در زبان آرنأود بقصر میگویند. خاندان پویان هم قرابت و مناسبتی با این خاندان داشته اند مصطفی پاشای گریتی معروف به این خاندان آخری منسوب است. (قاموس الاعلام ترکی در تحت عنوان پلاسه)
پشمینۀ سطبر که درویشان پوشند و نیز بمعنی قسمی پشمینۀ گستردنی باشد شبیه به جاجیم. چیزی است مثل کرباس که از ریسمان پوست درخت سن بافند به هندی تات گویند... و در مدار و لطائف و سراج نوشته نوعی از پشمینۀ سطبر و در بهار عجم نوعی از جامهای کم بها. (غیاث اللغات). گلیم درشت. گلیم سطبر. گلیم بد. کساء. پلاه. مسح. (منتهی الارب). مساح. (دهار) : و از وی [از چغانیان] اسب خیزد اندک، و جامۀ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم). و از وی [از موقان] رودینه خیزد و دانکوهاء خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). و از این ناحیت [گوزگانان] اسبان بسیار خیزد و نمدو حقیبه و تنگ اسب و زیلوی و پلاس. (حدود العالم). بود جامه هاشان سراسر پلاس ندارند در دل ز یزدان هراس. فردوسی. یکی خانه بگزین که دارد پلاس خداوند آن خانه دارد سپاس. فردوسی. به دستان گری ماند این چرخ پیر گهی چون پلاس است و گه چون حریر. فردوسی. و گر بر گذشته ز شب چند پاس بدزدد ز درویش دزدی پلاس. فردوسی. شوم پیش یزدان بپوشم پلاس نباشم ز کردار او ناسپاس. فردوسی. پی مورچه برپلاس سیاه شب تیره دیدی دو فرسنگ راه. فردوسی. دو مخالف امام گشتستند چو سپید و سیاه خز و پلاس. ناصرخسرو. گر چه زپشمند هر دو هرگز نبود سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون. ناصرخسرو. هر چند که پشم است اصل هر دو بسیار بهست ازپلاس قالی. ناصرخسرو. زیرا که برپلاس نه نیک آید بردوخته ز شوشتری یاره. ناصرخسرو. چون گشته ای بسان پلاس سیه درشت نابسته هیچکس ره تو سوی بیرمی. ناصرخسرو نیز بخوانمت گلیم و پلاس چونت نبینم که خز ادکنی. ناصرخسرو. و با داود گریستندی تا آن پلاس در آب چشم غرق شدی. (قصص الانبیاء ص 155). و چون نوحه کردی در محراب شدی و هفت پلاس بیفکندی. (قصص الانبیاء ص 155). کرده گردون ز توزی و دیبا کسوت و فرش من بشال و پلاس. مسعودسعد. سوس را با پلاس کینی نیست کین او با پرند شوشتر است. خاقانی. بجای صدرۀ خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا. خاقانی. بهر ولی ّ تو ساخت و ز پی خصم تو کرد صبح لباس عروس شام پلاس مصاب. خاقانی. بر چون پرند و لیک دلش گونۀ پلاس من بر پلاس صبر کنم از پرند او. خاقانی. جهد کن تا آن فتور از کار من بیرون شود خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس. ظهیر فاریابی. تا چو عروسان درخت از قیاس گاه قصب پوشی و گاهی پلاس. نظامی. آتشی کرده با گیا خویشی گلرخی درپلاس درویشی. نظامی (هفت پیکر). و لباس سری و سروری را از سر ایشان برکشند و پوستین و پلاس بر ایشان پوشانند. (کتاب المعارف). که کند خود مشک با سرگین قیاس آب را با بول و اطلس با پلاس. مولوی. زاهدی در پلاس پوشی نیست زاهد پاک باش و اطلس پوش. سعدی. بافتم من پلاسی از موئی ورنه این رشته نیست جز یکتا. نظام قاری (دیوان البسه). صورت دیو پلاس است و پری کمسان دوز نیک و بد شال و حریرست بنزد احرار. نظام قاری (دیوان البسه). بسکه با من کج پلاسی کرد چرخ بدپلاس دوش بختم را پلاس دادخواهی شد لباس. شانی تکلو گو خرقه ام پلاس بود لقمه ام سبوس. احلاس، پلاس پوشیدن شتر. حلس، پلاس شتر. مسح، پلاس رهبان. (السامی فی الاسامی). حلاس، پلاس فروش. مساح، پلاس فروش. (دهار). بلاس، گلیم. معرب از پلاس فارسی. (منتهی الارب)، پارچۀ زبر و درشتی است که از موی بز یا شتر بافته میشود و در قدیم الایام از برای جوال مستعمل بود و چون کسی را ماتم و حزن فوق العاده واقع میشد لباس از پلاس میکرد و گاهی عوض عبا استعمال میشد. (قاموس کتاب مقدس)، یک قطعه پارچه و کهنه: مردمان بر تو بخندند ای برادر بی گمان چون پلاس و ژنده را سازی بدیبا آستر. ناصرخسرو. ، درشاهنامه یک مورد به جای تازیانه بکار رفته است: پرستنده تازانۀ شهریار [بهرام گور] بیاویخت از درگه ماهیار... چو خورشید تابنده بنمود تاج زمین شد بکردار رخشنده عاج بیامد سپردار و ژوبین کشان بجستند از آن تازیانه نشان... هرآنکس که تازانه دانست باز برفتند و بردند پیشش نماز ... پرسنده گفت ای جهان دیده مرد ترا بر زمین شاه ایران که کرد... سپاه است چندان بدرگاه تو که گر بگذری تنگ شد راه تو هر آنکس که آید بدرگه فراز برند آن پلاس کهن [تازیانه] را نماز. فردوسی (چ بروخیم ج 7 ص 2170). ، مکر و حیله و طرز و روش مکر و حیله دانستن هم آمده است و به عربی مکار گویند. (برهان قاطع). - امثال: با همه پلاس، با من هم پلاس ؟ گویند مفلسی مقروض چون ازعهدۀ ادای همه دیون برآمدن نمی توانست به اشارت یکی از وامخواهان اظهار جنون را در جواب مطالبت هر طلبکاری کلمه پلاس می گفت به این شرط که چون دائنان بر دیوانگی او یقین کرده پراکنده شوند وام او را بگزارد.مرد چنین کرد و وام خواهان او را دیوانه پنداشته کم کم از مطالبت دیون خویش دست بازداشتند. چون وامخواه نخستین به پیمان رفته به تقاضای دین خویش آمد مفلس درجواب او نیز این کلمه بگفت و او متحیر مانده گفت باهمه پلاس با من هم پلاس ؟: چند گوئی سنائی آن من است با همه کس پلاس با من هم. سنائی. خواستم گفتن که دست و طبع او بحر است و کان عقل گفت این مدح باشد؟ نیز با من هم پلاس ؟ انوری. کرده اند از سیه گری خلقی با همه کس پلاس با ما هم. کمال اسماعیل. و شاید کج پلاس شعر شانی تکلو نیز از این قبیل باشد: بسکه با من کج پلاسی کرد چرخ بدپلاس دوش بختم را پلاس دادخواهی شد لباس. شانی تکلو. و برای نظایر رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 370 شود. - پرستش پلاس، پوشش زاهدان. لباس عبادت: بپوشید (لهراسب) جامۀ پرستش پلاس خرد را برین گونه باید سپاس بیفکند یاره فروهشت موی سوی داور دادگر کردروی. دقیقی. - پلاس در گردن کردن، عزادار شدن: از مردن شاه دین فلک شیون کرد در ظلمت شب پلاس در گردن کرد در صبح عزا چرخ گریبان بدرید وز مهر فلک داغ بدل روشن کرد. میرزا رفیع (از آنندراج). - تیم پلاس، ظاهراً نام تیمی بوده است به نخشب: کیش خورشیدپرستان را باطل نکند هرکه در تیم پلاس آمد از روی قیاس. سوزنی. ز بهر نور بینائی مرا ای دیدن رویت بدیده درکشم خاک درتیم پلاس ای جان. سوزنی. کنم از غیرت غیبان (؟) نصاری ویران قبله شان تا نبود سوی در تیم پلاس. سوزنی. - مار پلاس، کربش. کرباسو. چلپاسه. ، نامی است که در شیرکوه به پلت دهند و رجوع به پلت شود
پشمینۀ سطبر که درویشان پوشند و نیز بمعنی قسمی پشمینۀ گستردنی باشد شبیه به جاجیم. چیزی است مثل کرباس که از ریسمان پوست درخت سن بافند به هندی تات گویند... و در مدار و لطائف و سراج نوشته نوعی از پشمینۀ سطبر و در بهار عجم نوعی از جامهای کم بها. (غیاث اللغات). گلیم درشت. گلیم سطبر. گلیم بد. کساء. پلاه. مِسح. (منتهی الارب). مساح. (دهار) : و از وی [از چغانیان] اسب خیزد اندک، و جامۀ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم). و از وی [از موقان] رودینه خیزد و دانکوهاء خوردنی و جوال و پلاس بسیار خیزد. (حدود العالم). و از این ناحیت [گوزگانان] اسبان بسیار خیزد و نمدو حقیبه و تنگ اسب و زیلوی و پلاس. (حدود العالم). بود جامه هاشان سراسر پلاس ندارند در دل ز یزدان هراس. فردوسی. یکی خانه بگزین که دارد پلاس خداوند آن خانه دارد سپاس. فردوسی. به دستان گری ماند این چرخ پیر گهی چون پلاس است و گه چون حریر. فردوسی. و گر بر گذشته ز شب چند پاس بدزدد ز درویش دزدی پلاس. فردوسی. شوم پیش یزدان بپوشم پلاس نباشم ز کردار او ناسپاس. فردوسی. پی مورچه برپلاس سیاه شب تیره دیدی دو فرسنگ راه. فردوسی. دو مخالف امام گشتستند چو سپید و سیاه خز و پلاس. ناصرخسرو. گر چه زپشمند هر دو هرگز نبود سوی تو ای دوربین پلاس چو پرنون. ناصرخسرو. هر چند که پشم است اصل هر دو بسیار بهست ازپلاس قالی. ناصرخسرو. زیرا که برپلاس نه نیک آید بردوخته ز شوشتری یاره. ناصرخسرو. چون گشته ای بسان پلاس سیه درشت نابسته هیچکس ره تو سوی بیرمی. ناصرخسرو نیز بخوانمت گلیم و پلاس چونت نبینم که خز ادکنی. ناصرخسرو. و با داود گریستندی تا آن پلاس در آب چشم غرق شدی. (قصص الانبیاء ص 155). و چون نوحه کردی در محراب شدی و هفت پلاس بیفکندی. (قصص الانبیاء ص 155). کرده گردون ز توزی و دیبا کسوت و فرش من بشال و پلاس. مسعودسعد. سوس را با پلاس کینی نیست کین او با پرند شوشتر است. خاقانی. بجای صدرۀ خارا چو بطریق پلاسی پوشم اندر سنگ خارا. خاقانی. بهر ولی ّ تو ساخت و ز پی خصم تو کرد صبح لباس عروس شام پلاس مصاب. خاقانی. بر چون پرند و لیک دلش گونۀ پلاس من بر پلاس صبر کنم از پرند او. خاقانی. جهد کن تا آن فتور از کار من بیرون شود خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس. ظهیر فاریابی. تا چو عروسان درخت از قیاس گاه قصب پوشی و گاهی پلاس. نظامی. آتشی کرده با گیا خویشی گلرخی درپلاس درویشی. نظامی (هفت پیکر). و لباس سری و سروری را از سر ایشان برکشند و پوستین و پلاس بر ایشان پوشانند. (کتاب المعارف). که کند خود مشک با سرگین قیاس آب را با بول و اطلس با پلاس. مولوی. زاهدی در پلاس پوشی نیست زاهد پاک باش و اطلس پوش. سعدی. بافتم من پلاسی از موئی ورنه این رشته نیست جز یکتا. نظام قاری (دیوان البسه). صورت دیو پلاس است و پری کمسان دوز نیک و بد شال و حریرست بنزد احرار. نظام قاری (دیوان البسه). بسکه با من کج پلاسی کرد چرخ بدپلاس دوش بختم را پلاس دادخواهی شد لباس. شانی تکلو گو خرقه ام پلاس بود لقمه ام سبوس. احلاس، پلاس پوشیدن شتر. حِلس، پلاس شتر. مِسح، پلاس رهبان. (السامی فی الاسامی). حلاس، پلاس فروش. مساح، پلاس فروش. (دهار). بلاس، گلیم. معرب از پلاس فارسی. (منتهی الارب)، پارچۀ زبر و درشتی است که از موی بز یا شتر بافته میشود و در قدیم الایام از برای جوال مستعمل بود و چون کسی را ماتم و حزن فوق العاده واقع میشد لباس از پلاس میکرد و گاهی عوض عبا استعمال میشد. (قاموس کتاب مقدس)، یک قطعه پارچه و کهنه: مردمان بر تو بخندند ای برادر بی گمان چون پلاس و ژنده را سازی بدیبا آستر. ناصرخسرو. ، درشاهنامه یک مورد به جای تازیانه بکار رفته است: پرستنده تازانۀ شهریار [بهرام گور] بیاویخت از درگه ماهیار... چو خورشید تابنده بنمود تاج زمین شد بکردار رخشنده عاج بیامد سپردار و ژوبین کشان بجستند از آن تازیانه نشان... هرآنکس که تازانه دانست باز برفتند و بردند پیشش نماز ... پرسنده گفت ای جهان دیده مرد ترا بر زمین شاه ایران که کرد... سپاه است چندان بدرگاه تو که گر بگذری تنگ شد راه تو هر آنکس که آید بدرگه فراز برند آن پلاس کهن [تازیانه] را نماز. فردوسی (چ بروخیم ج 7 ص 2170). ، مکر و حیله و طرز و روش مکر و حیله دانستن هم آمده است و به عربی مکار گویند. (برهان قاطع). - امثال: با همه پلاس، با من هم پلاس ؟ گویند مفلسی مقروض چون ازعهدۀ ادای همه دیون برآمدن نمی توانست به اشارت یکی از وامخواهان اظهار جنون را در جواب مطالبت هر طلبکاری کلمه پلاس می گفت به این شرط که چون دائنان بر دیوانگی او یقین کرده پراکنده شوند وام او را بگزارد.مرد چنین کرد و وام خواهان او را دیوانه پنداشته کم کم از مطالبت دیون خویش دست بازداشتند. چون وامخواه نخستین به پیمان رفته به تقاضای دین خویش آمد مفلس درجواب او نیز این کلمه بگفت و او متحیر مانده گفت باهمه پلاس با من هم پلاس ؟: چند گوئی سنائی آن من است با همه کس پلاس با من هم. سنائی. خواستم گفتن که دست و طبع او بحر است و کان عقل گفت این مدح باشد؟ نیز با من هم پلاس ؟ انوری. کرده اند از سیه گری خلقی با همه کس پلاس با ما هم. کمال اسماعیل. و شاید کج پلاس شعر شانی تکلو نیز از این قبیل باشد: بسکه با من کج پلاسی کرد چرخ بدپلاس دوش بختم را پلاس دادخواهی شد لباس. شانی تکلو. و برای نظایر رجوع به امثال و حکم ج 1 ص 370 شود. - پرستش پلاس، پوشش زاهدان. لباس عبادت: بپوشید (لهراسب) جامۀ پرستش پلاس خرد را برین گونه باید سپاس بیفکند یاره فروهشت موی سوی داور دادگر کردروی. دقیقی. - پلاس در گردن کردن، عزادار شدن: از مردن شاه دین فلک شیون کرد در ظلمت شب پلاس در گردن کرد در صبح عزا چرخ گریبان بدرید وز مهر فلک داغ بدل روشن کرد. میرزا رفیع (از آنندراج). - تیم پلاس، ظاهراً نام تیمی بوده است به نخشب: کیش خورشیدپرستان را باطل نکند هرکه در تیم پلاس آمد از روی قیاس. سوزنی. ز بهر نور بینائی مرا ای دیدن رویت بدیده درکشم خاک درتیم پلاس ای جان. سوزنی. کنم از غیرت غیبان (؟) نصاری ویران قبله شان تا نبود سوی در تیم پلاس. سوزنی. - مار پلاس، کربش. کرباسو. چلپاسه. ، نامی است که در شیرکوه به پلت دهند و رجوع به پلت شود
پلاس درخواب دیدن، درویشی بود مصلح و پارسا و دیندار و از قول و مال با امانت، اگر بیند پلاسی پوشیده داشت، دلیل که او را باچنین مردی صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند پلاس بسیار داشت، دلیل که به قدر آن او را نعمت حاصل شود، معبران گفته اند پلاس مالی حلال است، اگر به خواب دید پلاس نو یافت، دلیل که زن پارسای توانگر بخواهد و از او خیر و منفعت بیند. اگر مردی بیند پلاس نو بخرید، دلیل که کنیزک پارسا بخرد و از او خیر و منفعت یابد.
پلاس درخواب دیدن، درویشی بود مصلح و پارسا و دیندار و از قول و مال با امانت، اگر بیند پلاسی پوشیده داشت، دلیل که او را باچنین مردی صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند پلاس بسیار داشت، دلیل که به قدر آن او را نعمت حاصل شود، معبران گفته اند پلاس مالی حلال است، اگر به خواب دید پلاس نو یافت، دلیل که زن پارسای توانگر بخواهد و از او خیر و منفعت بیند. اگر مردی بیند پلاس نو بخرید، دلیل که کنیزک پارسا بخرد و از او خیر و منفعت یابد.
شات (Shot) به کوچک ترین واحد یک فیلم اشاره دارد که معمولاً یک تک تصویر پیوسته است که توسط یک دوربین در یک زمان خاص ثبت می شود. شات ها واحدهای بنیادین تدوین فیلم هستند و ترکیب و ترتیب آن ها به خلق صحنه ها و در نهایت به کل فیلم می انجامد. انواع شات در سینما 1. شات طولانی (Long Shot) : - در این نوع شات، کل بدن شخصیت و معمولاً بخش قابل توجهی از محیط اطراف او نشان داده می شود. این شات به تماشاگر کمک می کند تا درک بهتری از فضای کلی صحنه داشته باشد. 2. شات میانه (Medium Shot) : - در شات میانه، شخصیت از کمر به بالا نشان داده می شود. این نوع شات برای نمایش تعاملات و گفتگوها به کار می رود و به تماشاگر اجازه می دهد تا واکنش ها و حالات چهره شخصیت ها را مشاهده کند. 3. شات نزدیک (Close-up) : - در این نوع شات، چهره یا بخشی از بدن شخصیت به طور بسیار نزدیک نمایش داده می شود. شات نزدیک برای نمایش احساسات و جزئیات دقیق چهره یا اشیاء مهم به کار می رود. 4. شات بسیار نزدیک (Extreme Close-up) : - در این نوع شات، بخش کوچکی از چهره یا شیء به صورت بزرگ نمایی شده نمایش داده می شود. این نوع شات به تأکید بر جزئیات خاص و ایجاد حس اضطراب یا تعلیق کمک می کند. 5. شات بلند (Wide Shot) : - این شات نمای وسیعی از صحنه را نشان می دهد و برای نمایش مکان های بزرگ یا تعداد زیادی از شخصیت ها به کار می رود. شات بلند می تواند به تماشاگر کمک کند تا موقعیت مکانی و فضا را بهتر درک کند. 6. شات باز (Establishing Shot) : - شات باز معمولاً در ابتدای یک صحنه قرار می گیرد و مکان یا محیط کلی صحنه را نشان می دهد. این شات به تماشاگر کمک می کند تا درک بهتری از زمان و مکان داستان پیدا کند. 7. شات زاویه بالا (High Angle Shot) : - در این نوع شات، دوربین از بالا به پایین نگاه می کند. این زاویه معمولاً برای نمایش ضعف یا کوچک بودن شخصیت استفاده می شود. 8. شات زاویه پایین (Low Angle Shot) : - در این نوع شات، دوربین از پایین به بالا نگاه می کند. این زاویه برای نمایش قدرت، بزرگی یا تسلط شخصیت استفاده می شود. 9. شات پان (Pan Shot) : - در شات پان، دوربین به صورت افقی از یک سمت به سمت دیگر حرکت می کند. این حرکت معمولاً برای دنبال کردن یک شخصیت یا نشان دادن محیط به کار می رود. 10. شات تیلت (Tilt Shot) : - در این نوع شات، دوربین به صورت عمودی از بالا به پایین یا برعکس حرکت می کند. این حرکت برای نمایش ارتفاع یا عمق به کار می رود. اهمیت شات در سینما شات ها اساس ساختار یک فیلم را تشکیل می دهند و ترکیب و توالی آن ها به خلق داستان، ایجاد احساسات و انتقال پیام های مختلف به تماشاگر کمک می کند. فیلم سازان با استفاده از انواع مختلف شات ها، می توانند جزئیات و دیدگاه های متفاوتی را ارائه دهند و تجربه تماشای فیلم را برای مخاطبان غنی تر و جذاب تر کنند. جمع بندی شات به عنوان واحد اصلی فیلم سازی نقش حیاتی در خلق و تدوین فیلم ها ایفا می کند. انتخاب نوع شات، زاویه دوربین و ترکیب آن ها با دیگر شات ها، ابزارهای قدرتمندی هستند که فیلم سازان برای بیان داستان ها و ایجاد تجربه های دیداری استفاده می کنند. از شات های طولانی و میانه تا شات های نزدیک و زاویه ای، هر کدام نقش خاصی در ایجاد فضای فیلم و انتقال احساسات به تماشاگر دارند.
شات (Shot) به کوچک ترین واحد یک فیلم اشاره دارد که معمولاً یک تک تصویر پیوسته است که توسط یک دوربین در یک زمان خاص ثبت می شود. شات ها واحدهای بنیادین تدوین فیلم هستند و ترکیب و ترتیب آن ها به خلق صحنه ها و در نهایت به کل فیلم می انجامد. انواع شات در سینما 1. شات طولانی (Long Shot) : - در این نوع شات، کل بدن شخصیت و معمولاً بخش قابل توجهی از محیط اطراف او نشان داده می شود. این شات به تماشاگر کمک می کند تا درک بهتری از فضای کلی صحنه داشته باشد. 2. شات میانه (Medium Shot) : - در شات میانه، شخصیت از کمر به بالا نشان داده می شود. این نوع شات برای نمایش تعاملات و گفتگوها به کار می رود و به تماشاگر اجازه می دهد تا واکنش ها و حالات چهره شخصیت ها را مشاهده کند. 3. شات نزدیک (Close-up) : - در این نوع شات، چهره یا بخشی از بدن شخصیت به طور بسیار نزدیک نمایش داده می شود. شات نزدیک برای نمایش احساسات و جزئیات دقیق چهره یا اشیاء مهم به کار می رود. 4. شات بسیار نزدیک (Extreme Close-up) : - در این نوع شات، بخش کوچکی از چهره یا شیء به صورت بزرگ نمایی شده نمایش داده می شود. این نوع شات به تأکید بر جزئیات خاص و ایجاد حس اضطراب یا تعلیق کمک می کند. 5. شات بلند (Wide Shot) : - این شات نمای وسیعی از صحنه را نشان می دهد و برای نمایش مکان های بزرگ یا تعداد زیادی از شخصیت ها به کار می رود. شات بلند می تواند به تماشاگر کمک کند تا موقعیت مکانی و فضا را بهتر درک کند. 6. شات باز (Establishing Shot) : - شات باز معمولاً در ابتدای یک صحنه قرار می گیرد و مکان یا محیط کلی صحنه را نشان می دهد. این شات به تماشاگر کمک می کند تا درک بهتری از زمان و مکان داستان پیدا کند. 7. شات زاویه بالا (High Angle Shot) : - در این نوع شات، دوربین از بالا به پایین نگاه می کند. این زاویه معمولاً برای نمایش ضعف یا کوچک بودن شخصیت استفاده می شود. 8. شات زاویه پایین (Low Angle Shot) : - در این نوع شات، دوربین از پایین به بالا نگاه می کند. این زاویه برای نمایش قدرت، بزرگی یا تسلط شخصیت استفاده می شود. 9. شات پان (Pan Shot) : - در شات پان، دوربین به صورت افقی از یک سمت به سمت دیگر حرکت می کند. این حرکت معمولاً برای دنبال کردن یک شخصیت یا نشان دادن محیط به کار می رود. 10. شات تیلت (Tilt Shot) : - در این نوع شات، دوربین به صورت عمودی از بالا به پایین یا برعکس حرکت می کند. این حرکت برای نمایش ارتفاع یا عمق به کار می رود. اهمیت شات در سینما شات ها اساس ساختار یک فیلم را تشکیل می دهند و ترکیب و توالی آن ها به خلق داستان، ایجاد احساسات و انتقال پیام های مختلف به تماشاگر کمک می کند. فیلم سازان با استفاده از انواع مختلف شات ها، می توانند جزئیات و دیدگاه های متفاوتی را ارائه دهند و تجربه تماشای فیلم را برای مخاطبان غنی تر و جذاب تر کنند. جمع بندی شات به عنوان واحد اصلی فیلم سازی نقش حیاتی در خلق و تدوین فیلم ها ایفا می کند. انتخاب نوع شات، زاویه دوربین و ترکیب آن ها با دیگر شات ها، ابزارهای قدرتمندی هستند که فیلم سازان برای بیان داستان ها و ایجاد تجربه های دیداری استفاده می کنند. از شات های طولانی و میانه تا شات های نزدیک و زاویه ای، هر کدام نقش خاصی در ایجاد فضای فیلم و انتقال احساسات به تماشاگر دارند.
پلاس کوچک: پلاسکی پوشیده هر سه روز قرصکی نان، طعام وی بودی. (قصص الانبیاء ص 202) ، فلاکت و نکبت باشد. (برهان قاطع). بدبختی. تنگی: در گوش مال خصم محابا روا مدار بل کان سیه گلیم سزای پلاسک است. شرف الدین شفروه (از فرهنگ رشیدی)
پلاس کوچک: پلاسکی پوشیده هر سه روز قرصکی نان، طعام وی بودی. (قصص الانبیاء ص 202) ، فلاکت و نکبت باشد. (برهان قاطع). بدبختی. تنگی: در گوش مال خصم محابا روا مدار بل کان سیه گلیم سزای پلاسک است. شرف الدین شفروه (از فرهنگ رشیدی)
نام قصبه ای است در ایالت کلکتۀ هندوستان در 84 هزارگزی جنوبی مرشدآباد. عساکر انگلیس در سال 1757 میلادی نواب بنکاله را در این قصبه مغلوب ساختند. (قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه ای است در ایالت کلکتۀ هندوستان در 84 هزارگزی جنوبی مرشدآباد. عساکر انگلیس در سال 1757 میلادی نواب بنکاله را در این قصبه مغلوب ساختند. (قاموس الاعلام ترکی)
فرانسوی پلمک اوح و صفحه ای از فلز سنگ و مانند آن، ورقه یا لوح فلزی که نام و نشانی کسان یا شغل و امثال آن بر رویش حک و بر در خانه یا روی اشیا نصب کنند. ورقه یا لوح آهن یا برنج و مس که روی آن نام و شغل ونمره حک شود
فرانسوی پلمک اوح و صفحه ای از فلز سنگ و مانند آن، ورقه یا لوح فلزی که نام و نشانی کسان یا شغل و امثال آن بر رویش حک و بر در خانه یا روی اشیا نصب کنند. ورقه یا لوح آهن یا برنج و مس که روی آن نام و شغل ونمره حک شود