جدول جو
جدول جو

معنی پلارشون - جستجوی لغت در جدول جو

پلارشون
نام مرتعی در حوزه ی شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلاشان
تصویر پلاشان
(پسرانه)
بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلاخون
تصویر پلاخون
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، شون، خمان صغیر، بلسان صغیر
فرهنگ فارسی عمید
نام کرسی بخش در ایالت پیرنۀ سفلی از ولایت الرن، دارای راه آهن و 1754 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(پَ)
سیزدهمین پادشاه از اشکانیان و پسر پلاش دوم. او در موقع وفات پدر به تخت سلطنت ایران جلوس کرد و 12 سال حکمرانی داشت. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(پْلا / پِ وِ)
نام شهری در آلمان (ساکس) دارای 112000 تن سکنه. مرکز بزرگ صنعت قلاب دوزی (برودری) و منسوجات است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نقیبان لشکر را گویند. (برهان) (آنندراج). ظاهراً مصحف قلاووز. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
بهترین نوع خرما در حاجی آباد
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ)
پوست حیوانی خاصه پوست بز و گوسفند که برای نبشتن وهم چاپ پیرایند و در فارسی آن را پوست آهو نامند
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلارون
تصویر قلارون
نقیبان لکشر غلارون سرلشکران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلافون
تصویر پلافون
فرانسوی آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پوستدیس پوست آهو (سعید نفیسی) پوست حیوانی مخصوصا پوست بز و گوسفند که برای نوشتن و چاپ پیرایند پوست آهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پارشمن
تصویر پارشمن
((رْ شُ مَ))
پوست حیوانی، مخصوصاً پوست بز و گوسفند که برای نوشتن و چاپ پیرایند، پوست آهو
فرهنگ فارسی معین
یکی از شکارگاه های منطقه ی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام منطقه ای از ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
پهلوان پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ انداز فلاخن
فرهنگ گویش مازندرانی