جدول جو
جدول جو

معنی پلاخم - جستجوی لغت در جدول جو

پلاخم
(پَ خِ)
پلخم. خربق سفید. خربق ابیض. کندس. کندش. بیخ گازران
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلخم
تصویر پلخم
فلاخن، آلتی ساخته شده از دو ریسمان که با آن سنگ پرتاب می کردند، بلخم، پلخمان، دستاسنگ، غوت، فلخمان، فلماخن، فلا سنگ، قلاب سنگ، قلاسنگ، قلما سنگ، کلما سنگ، کلا سنگ، دست سنگ، قلبا سنگ، مشت سنگ، مشتاسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(پَ لَ / پَ خِ)
فلاخن را گویند و آن کفه ای است که از پشم یا از ابریشم بافند و بر دو طرف آن دو ریسمان بندند و شبانان و شاطران بدان سنگ اندازند. (برهان قاطع). قلاب سنگ. و بعضی به بای تازی گفته اند. (فرهنگ رشیدی). قلماسنگ:
گله بانان او نهند از قدر
مهر و مه را چو سنگ در پلخم.
مؤیدالدین (از فرهنگ رشیدی).
قلخم معرب آن است
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
قلاب سنگ قلماسنگ فلاخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلخم
تصویر پلخم
((پَ لَ))
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخم، فلخمه، فلماخن، فلخمان، فلاخان
فرهنگ فارسی معین
صدای آب در موقع جوشیدن یا برخورد با سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی