- پشکی
- مجعد بودن جعودت. قسمی مروارید
معنی پشکی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طبابت پزشکی طب
متکا
پزشکی طبابت
عفت، پاکیزگی
یبوست، ضد تری
گله کردن از کسی
گربه سنور
منسوب بپشم پشمین از پشم: جوراب پشمی
منسوب به پشمک، پشمک فروش، سبک از حیث وزن
مالیدن انگشتان در موقع عیش و طرب و رقص که صدایی از آن حادث گردد بشکن
ایوان و بارگاه پچکم بچکم
فضله گوسفند و آهو، سرگین گوسفند و اسب وآهو وخرواسترواشتر و گاو آنگاه که سخت مدور باشد
جعد موی، موی مجعد
هر چیزی که پشت سر بگذارند و بان تکیه دهند و حامی ونگهبان هم گویند
سست وضعیف، بی دوام
قسمی نان قندی
از پیشزودتر از هنگام مقرر، آنچه که پیش دهند برای خرید یااجاره یا کرایه خانه دکان و مانند آن مساعده
هر چیز پوک و بسیار سبک
قرارگرفته در پشت چیزی، هر چیزی که پشت سر بگذارند و به آن تکیه بدهند، کنایه از پشت وپناه، حامی، یار و یاور، کنایه از نگهبان، کنایه از حمایت، برای مثال که ایشان به پشتی من جنگ جوی / سوی مرز ایران نهادند روی (فردوسی - لغت نامه - پشتی)
شکایت کردن، شکوه داشتن، گله کردن
سرگین اسب، الاغ، استر، شتر، گوسفند، بز و آهو که گرد و مانند گلوله باشد، پشگل
ویژگی کاری که پیش از وقت انجام داده شود، ویژگی پولی که پیش از موعد پرداخت به کسی بدهند، پیش از موعد
بشکم، ایوان، صفه، بارگاه، خانۀ تابستانی
دانش معالجۀ بیماران، طبابت، شغل و عمل پزشک، طبابت، (صفت نسبی، منسوب به پزشک) آنچه مربوط به معالجۀ بیماران است، طبی
پاک بودن، پاکیزگی، برای مثال شب سیاه بدان زلفکان تو ماند / سپیدروز به پاکی رخان تو ماند (دقیقی - ۹۷) ، کنایه از پاکدامنی، عفت، استره، تیغ سرتراشی، چاقوی کوچکی که هنگام حجامت و خون گرفتن پوست بدن را با آن خراش می دهند
خشک و بی آب بودن، مقابل دریا، زمین، برّ، یبوست، خشک سالی
منسوب به کشک، بیهوده مزخرف: کشکی میگوید
سیاه، تیره
وضع یا کیفیت پاک بودن
بسیار سست و ضعیف، سخت بی دوام
((پِ کِ))
فرهنگ فارسی معین
سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن، قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند، پشک