جدول جو
جدول جو

معنی پشمی - جستجوی لغت در جدول جو

پشمی
(پَ)
منسوب به پشم. از پشم: جامۀ پشمی
لغت نامه دهخدا
پشمی
منسوب بپشم پشمین از پشم: جوراب پشمی
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
فرهنگ لغت هوشیار
پشمی
الصّوفيّة
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به عربی
پشمی
Woolen
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پشمی
en laine
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پشمی
羊毛の
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پشمی
ऊन का
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به هندی
پشمی
шерстяной
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به روسی
پشمی
aus Wolle
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به آلمانی
پشمی
вовняний
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پشمی
wełniany
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به لهستانی
پشمی
ขนแกะ
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به تایلندی
پشمی
wol
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پشمی
羊毛制的
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به چینی
پشمی
de lã
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پشمی
צמרי
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به عبری
پشمی
di lana
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پشمی
de lana
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پشمی
van wol
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به هلندی
پشمی
اون کا
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به اردو
پشمی
উন
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به بنگالی
پشمی
ya sufi
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پشمی
yünlü
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پشمی
양모의
تصویری از پشمی
تصویر پشمی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشمین
تصویر پشمین
پارچه یا جامه ای که از پشم بافته باشند، پشمی، پشم دار
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
منسوب به پشم. از پشم: و از نواحی [ری] طیلسانهای پشمین نیکو خیزد. (حدود العالم). و از وی [از چغانیان] اسب خیزد اندک و جامۀ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم). و از او [از بخارا] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی، پشمین. (حدود العالم).
بدو گفت کاه آر و اسبش بمال
چو شانه نداری، به پشمین جوال.
فردوسی.
بیامد دمان پیش او با گلیم
برو جامه پشمین و دل پر ز بیم.
فردوسی.
درویشم و گدا و برابر نمیکنم
پشمین کلاه خویش بصد تاج خسروی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
مصغر پشم، نوعی شیرینی که از شکر و روغن بو داده بشکل تارهای سفید دراز مانند پشم درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشمکی
تصویر پشمکی
منسوب به پشمک، پشمک فروش، سبک از حیث وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشیم
تصویر پشیم
پراکندگی، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرمی
تصویر پرمی
پر از باده: جام پرمی، نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشمین
تصویر پشمین
هر جامعه که از پشم کنند جامه پشمین از پشم ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشکی
تصویر پشکی
مجعد بودن جعودت. قسمی مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشمین
تصویر پشمین
((پَ))
جامه ساخته شده از پشم، پشمینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشتی
تصویر پشتی
متکا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چشمی
تصویر چشمی
اپتیک، عینک
فرهنگ واژه فارسی سره