جدول جو
جدول جو

معنی پزتا - جستجوی لغت در جدول جو

پزتا
واحد پیشین پول اسپانیا
تصویری از پزتا
تصویر پزتا
فرهنگ فارسی عمید
پزتا
(پِ زِ)
نام مسکوکی در اسپانیا
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پزا
تصویر پزا
پزنده، آنچه زود پخته شود، زودپز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پستا
تصویر پستا
اندوخته، ذخیره، نوبت، کرت، دفعه
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
بر سر کاری رفتن که قبل از این شروع در آن شده باشد. (برهان قاطع) ، ذخیره. اندوخته، بار. کرت. دفعه: این پستا سیرآهک بساز، نوبت: من از آسیا می آیم تو می گوئی پستا نیست ؟. آسیا و پستا
لغت نامه دهخدا
(پَ)
صفت فاعلی دائمی از پزیدن. که زود پزد. آنچه که در حرارت کم پخته شود و بیشتر در حبوبات گویند: لپۀ پزا. نخود پزا. (مقابل ناپز و ناپزا) ، در کلمات مرکبه مانند ناپزا بمعنی ناپزنده یا دیرپزنده و دست پزا بمعنی دست پخته است
لغت نامه دهخدا
(دِ زِ)
نام حرفی از حروف یونانی که دز ’dz’ تلفظ می شود. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پزوا
تصویر پزوا
آدم بینوا و چرکین لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زتا
تصویر زتا
یونانی ششمین وات در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزا
تصویر پزا
غذائی که زود پزد
فرهنگ لغت هوشیار
بر سر کاری رفتن که قبل ازین شروع در آن شده باشد، ذخیره اندوخته، بار کرت دفعه: (ابن پستاسیر آهک بسازخ)، نوبت: (من از آسیا میظیم تو گویی پستانیست ک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پستا
تصویر پستا
((پِ یاپَ))
اندوخته، ذخیره، نوبت، دفعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پستا
تصویر پستا
نوبت
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی گیاه خوراکی صحرایی که در بهار روید، برگ چغندر وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
تیرهای چوبی زیر سقف خانه
فرهنگ گویش مازندرانی
اندوخته –پس انداز، ذخیره
فرهنگ گویش مازندرانی
مواد خوراکی و زودپز
فرهنگ گویش مازندرانی