جدول جو
جدول جو

معنی پرکا - جستجوی لغت در جدول جو

پرکا
بسیار کثیف، کیسه ی کوچک مخصوص چیزهای ضروری، کیسه یا ظرف سوزن دان آلوده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرکام
تصویر پرکام
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
کسی که بسیار کار بکند، فعال، ویژگی تابلو نقاشی یا پارچۀ قلاب دوزی که در آن نقش و نگار و ریزه کاری بسیار باشد، ویژگی آنچه در ساختن و درست شدن آن ظرافت به کار رفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرکاش
تصویر پرکاش
خاک اره، براده
فرهنگ فارسی عمید
(پُ)
زهدان. بچه دان. (برهان). بوکان. (جهانگیری). بوکام. (رشیدی). و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: بخاطر میرسد که این لفظ بوکام به بای موحده و واو باشد. - انتهی. لیکن صحیح بوکان است
لغت نامه دهخدا
(پَ)
جهل باشد که در برابر علم است و آن ساکت بودن از جواب است بسبب عدم معرفت. (برهان). شاهدی برای این صورت دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(پَ رِ / ر رِ)
خردۀ کاه:
فی المثل هر که خوشه ای شکند
پر کاهی ز خرمنی بکند.
نظامی.
پر کاهم (برگ کاهم) من به پیش تندباد
می ندانم تا کجا خواهم فتاد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
آلتی هندسی برای کشیدن دایره و خطوط پرکار پرکاره پرکال پردال پرگر بردال پرکر فرجار دواره، شاغول، فلک کدار گیتی گردون جهان عالم، قضا و قدر سرنوشت، مکر و حیله تدبیر افسون، دایره حلقه طوق چنبر، اسباب سامان جمعیت، اشیای عالم، آشیانه. یا پرگار دوسر. بر اساس مثلث های متشابه اسبابی بنام پرگار دو سر ساخته اند. با آن میتوان پاره خط های کوچک معین را به قسمتهای مساوی بخش نمود. یا از پرگار افتادن، از سامان افتادن از نظم افتادن، یا پرگار (کسی) کژ بودن، بختذ او بد و باژگونه بودن، یا پرگار چرخ. پرگار فلک. دور فلک، منطقه فلک. یا تنگ شدن پرگار کسی. بدبخت شدن او. یا مثل پرگار. نهایت آراسته و نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
تلاش کردن و در هم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
شدید العمل، فعال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرکاش
تصویر پرکاش
((پَ))
خاک اره، براده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکاس
تصویر پرکاس
((پَ))
تلاش کردن و درهم آویختن، طلوع آفتاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
((پُ))
فعال، پرتلاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
فعال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
Industrious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
industrieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
勤奋的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
勤勉な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
трудолюбивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
fleißig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
محنتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
পরিশ্রমী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
mwenye bidii
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
çalışkan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
근면한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
חרוץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
pracowity
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
परिश्रमी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
rajin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
ขยัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
ijverig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
працьовитий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
industrioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
industrioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرکار
تصویر پرکار
industrioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی