جدول جو
جدول جو

معنی پرهیز - جستجوی لغت در جدول جو

پرهیز
خودداری، امتناع، دوری، اجتناب
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
پرهیز
احتزاز، اجتناب، دوری
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
فرهنگ لغت هوشیار
پرهیز
پرهیزیدن، حذر، احتراز، اجتناب، خویشتن داری، خودداری از انجام دادن کاری یا خوردن چیزی که ضرر داشته باشد، خودداری از حرام
پرهیز جستن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها، پرهیز کردن
پرهیز شکستن: ترک پرهیز کردن
پرهیز کردن: دوری کردن از کاری یا چیزی، خودداری کردن از خوردن بعضی خوراکی ها
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
فرهنگ فارسی عمید
پرهیز
خویشتن داری، نخوردن بعضی از غذاها، خودداری از حرام
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
فرهنگ فارسی معین
پرهیز
Refrainment
تصویری از پرهیز
تصویر پرهیز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرهیز
воздержание
دیکشنری فارسی به روسی
پرهیز
Enthaltung
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرهیز
утримання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرهیز
wstrzemięźliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرهیز
克制
دیکشنری فارسی به چینی
پرهیز
abstenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرهیز
astensione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرهیز
abstención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرهیز
abstention
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرهیز
onthouding
دیکشنری فارسی به هلندی
پرهیز
การหลีกเลี่ยง
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرهیز
penghindaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرهیز
امتناعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
پرهیز
परहेज
دیکشنری فارسی به هندی
پرهیز
הימנעות
دیکشنری فارسی به عبری
پرهیز
遠慮
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرهیز
자제
دیکشنری فارسی به کره ای
پرهیز
çekingenlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پرهیز
kujizuia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرهیز
বিরত থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرهیز
پرہیز
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرویز
تصویر پرویز
(پسرانه)
پیروز، از شخصیتهای شاهنامه، نام خسرو دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پردیز
تصویر پردیز
(دخترانه)
پردیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرویز
تصویر پرویز
اصل آن ابهرویز بمعنی پیروز و مظفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهریز
تصویر پهریز
پرهیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرویز
تصویر پرویز
پیروز، مظفر، فاتح
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربیل، پریز، تنگ بیز، غرویزن، غربال، تنک بیز، چاولی، منخل، پریزن، آردبیز، گربال، موبیز، پرویزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهیب
تصویر پرهیب
((پَ))
شبح، سایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرویز
تصویر پرویز
((پَ))
پیروز، فاتح
فرهنگ فارسی معین
فرانسوی گیرک، دو شاخه وسیله ای که از مجاورت و نزدیکی جسم الکتریسیته داری برق بگیرد، دو شاخه برای گرفتن جریان برق گیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریز
تصویر پریز
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غرویزن، تنگ بیز، تنک بیز، پریزن، پرویزن، چاولی، گربال، آردبیز، منخل، غربیل، موبیز، پرویز، غربال
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، فرویز
فریاد، نعره
فرهنگ فارسی عمید