جدول جو
جدول جو

معنی پرش - جستجوی لغت در جدول جو

پرش
پریدن از روی چیزی، پرواز، جهیدن، جستن
پرش ارتفاع: در ورزش دومیدانی پریدن از روی طناب یا مانع دیگر که در ارتفاع ۲ متر یا کمتر یا بیشتر قرار داده شده
پرش با نیزه: در ورزش دومیدانی پرش ارتفاع به کمک نیزه ای بلند
پرش طول: در ورزش دومیدانی پریدن رو به جلو در روی زمین
پرش سه گام: در ورزش دومیدانی نوعی پرش طول که در حین پرش دو بار پا به زمین می خورد و در هر دفعه که پا به زمین می آید باید مقداری بپرد و در گام آخر با هر دو پا فرود بیاید
تصویری از پرش
تصویر پرش
فرهنگ فارسی عمید
پرش
(پَ رِ)
اسم مصدر از پریدن. عمل پریدن. پرواز. طیران، فعل جستن. عمل جستن. جهش. جست: اختلاج، پرش چشم. اختلاج جفن، پریدن چشم
لغت نامه دهخدا
پرش
(پِ)
دربند پیرنۀ شرقی که جادۀ پرپین یان به اورگل از آن گذرد. و نام کنت نشین قدیم فرانسه متعلق به حکومت ’من’. کرسی آن مرتانی و محل تربیت اسبهای پرشی است
لغت نامه دهخدا
پرش
(پِ)
نوعی ماهی دارای پره های شنای خاردار، از خانوادۀ پرسیده و آن خاص نیمکرۀ شمالی است
لغت نامه دهخدا
پرش
جهیدن، جستن، پرواز
تصویری از پرش
تصویر پرش
فرهنگ لغت هوشیار
پرش
((پَ رِ))
پرواز، پریدن، جهش، پریدن و خیزش برداشتن از روی زمین با وسیله یا بدون وسیله که در ورزش انواع مختلف دارد، سه گام، خرک، با اسب، با چتر و همانند آن، ارتفاع نوعی پرش است که ورزشکار باید از روی طناب یا مانعی بپرد
تصویری از پرش
تصویر پرش
فرهنگ فارسی معین
پرش
جستن، جست، جهش، جهیدن، خیز، پرواز، طیران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرش
القفز
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به عربی
پرش
Bouncing
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پرش
rebondissant
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرش
هرنوبت نشستن مرغ بر تخم و بیرون آمدن جوجه را گویند، برش
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش
skaczący
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به لهستانی
پرش
লাফানো
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به بنگالی
پرش
скачущий
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به روسی
پرش
springend
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به آلمانی
پرش
اچھلنا
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به اردو
پرش
kuruka
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پرش
跳跃的
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به چینی
پرش
zıplayan
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پرش
튕기는
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به کره ای
پرش
跳ねる
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پرش
стрибаючий
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پرش
कूदने वाला
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به هندی
پرش
melompat
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پرش
กระโดด
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به تایلندی
پرش
stuiterend
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به هلندی
پرش
rebotando
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پرش
rimbalzante
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پرش
saltando
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پرش
קופץ
تصویری از پرش
تصویر پرش
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ پَ رِ)
دامن و کنار. (ناظم الاطباء). دامنی. (آنندراج) ، رومال و دستمال و نقاب و حجاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
کشوث. (حبیش تفلیسی). سس حماض الأرنب. افرهنج. خنگو. اکشوث. کثوث. کثوتا
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرشک
تصویر پرشک
آب قنات
فرهنگ واژه فارسی سره
شکاک، مذبذب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سه شب پیش
فرهنگ گویش مازندرانی