جدول جو
جدول جو

معنی پرسیاه - جستجوی لغت در جدول جو

پرسیاه
(پَ)
چای پرسیاه، رجوع به پر شود
لغت نامه دهخدا
پرسیاه
آنکه دارای پر سیاه رنگ است سیاه پر مقابل پر سفید
تصویری از پرسیاه
تصویر پرسیاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرسینه
تصویر آرسینه
(دخترانه)
زن مبارز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برسیان
تصویر برسیان
(پسرانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرخیده
تصویر پرخیده
(دخترانه)
از لغات اساطیری است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسیا
تصویر پرسیا
(دخترانه)
پرشیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرسیان
تصویر پرسیان
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، سیان، پرشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
پرسش شده، سؤال شده
فرهنگ فارسی عمید
(پِ دِ)
نامیست که جغرافیّون قدیم یونان به پارس میداده اند. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1497)
لغت نامه دهخدا
(پِ یِ)
شارل. معماری فرانسوی. مولد او پاریس بسال 1764 و وفات سنۀ 1838 میلادی وی همکار فونتن و سازندۀ طاق کاروسل بود
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
مسئول. سؤال شده
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
یکی از نامهای آفتاب. (برهان) (رشیدی) :
چو لعبتان ضمیرم تتق براندازند
سپرسیاه کند آرزوی لالایی.
نجیب الدین گلپایگانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 617 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، بنظم درآوردن. بند کردن، چنانکه دانه های جواهر در گردن بند یا تسبیح:
ز عمر بهره همین گشت مر مرا که بشعر
برشته میکشم این زر و در و مرجان را.
ناصرخسرو.
- برشتۀ نظم کشیدن، نظم کردن. سرودن. شعر گفتن. منظوم ساختن.
- ، منظم ساختن. منظم گرداندن. تنظیم کردن. برشته کشیدن. تعکیف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرحیله
تصویر پرحیله
نیرنگ باز، مکار، دغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستان
تصویر پرستان
در حال پرستیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خدمتکار (مطلقا) خادم، غلام بنده برده عبد، کنیز خادمه امه حاضنه داه مقابل حره، فرمانبردار مطیع، پرستنده عابد عبادت کننده، زن همسر زوجه، زنی که در بیمارستان از بیماران بیماروان مریض دار خادم بیماران، پاسدار حافظ حارس ملازم گوشدار، جمع پرستاران. یا پرستاران خیال. شعرا و صاحبان نظم و نثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستار
تصویر پرستار
خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیده
تصویر پرستیده
پرستش شده عبادت شده معبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستیزه
تصویر پرستیزه
پرخاشجوی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی آبکلن یک زوج غده که تقریبا هر یک باندازه بادام کوچکی هستند و بطور قرینه در ابتدای پیشاب راه (آلت) در بالای میان دو راه قرار گرفته اند. این غده ها خاص جنس نر پستانداران است و ترشحات سفید رنگ لزجی دارند که یکی از عناصر تشکیل دهنده منی است و با اسپرم خارج میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر گیاه
تصویر پر گیاه
پر از گیاه گیاه ناک پر نبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتگاه
تصویر پرتگاه
جایی مرتفع که احتمال سقوط از آن رود لغزشگاه مزله
فرهنگ لغت هوشیار
رمن پرت به روش نادرست پرت ها، جمع پرت توضیح کلمه (پرت) بیجا بسیاق عربی جمع بسته شده و غلط است. صحیح آن (پرتها) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
وحشت زده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که صورت و روی او سیاه باشد، بدهکار، عاصی، گنهکار و بد افعال، بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسگاه
تصویر پاسگاه
جای پاسبان، جای دیده بانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسیار
تصویر پاسیار
سرهنگ شهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسیاه
تصویر بوسیاه
افرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسگاه
تصویر درسگاه
آموزگاه آموزشگاه مدرسه مکتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخسیده
تصویر پخسیده
پژمرده، ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیان
تصویر پرسیان
گیاهی است که بر درختان پیچید عشقه، پرسیاوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
سئوال شده، مسئول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرزیان
تصویر پرزیان
پرضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسیده
تصویر پرسیده
((پُ دِ))
سؤال شده، مسئول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگیاه
تصویر پرگیاه
اکسوم
فرهنگ واژه فارسی سره