- پرستش
- اسم پرستیدن، ستایش نیایش نماز طاعت عبودیت، پرستاری خدمت خدمتکاری، بیمار داری خدمت بیمار کردن، یا جای پرستش. پرستشگاه یاجایگاه پرستش
معنی پرستش - جستجوی لغت در جدول جو
- پرستش ((پَ رَ تِ))
- ستایش، نیایش، پرستاری، خدمت، بیمارداری، عمل یا رفتاری که نشانه بندگی، سرسپردگی یا ایمان است، عبادت
- پرستش
- بندگی، نیایش، عبادت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معبود
ابابیل
آنچه او را پرستند و ستایش کنند بحق همچو خدای تعالی و بباطل همچو بت پرستیده، پرستش عبادت: ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری پیش پرسته ک) (کسائی)، زن خدمتکار
پرنده کوچک دارای بالهای دراز
پرستو
پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
خدمتگزار، آنکه در اداره یا بنگاهی خدمت می کند، مستخدم، خدمت کننده، خادم مثلاً دولت خدمتگزار
کسی که او را بپرستند و ستایش کنند، پرستیده، پرستش، عبادت، کنیز، خدمتکار
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
((پَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
چلچله، پرنده ای با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه، که در فصل سرما به مناطق گرمسیر مهاجرت می کند، پلستک
سئوال
سئوال، افترا، تحقیق
در ترکیب بجای (پرستنده) آید: بت پرست خود پرست شهوت پرست
عبارتی که چیزی با آن پرسیده می شود، سؤال
پرستیدن، پسوند متصل به واژه به معنای پرستنده مثلاً خداپرست، بت پرست، آتش پرست، می پرست، آفتاب پرست، ستاره پرست، خودپرست
پرستشگاه
نیایش ستایش عبادت، خدمت
پرستنده عابد، چاکر خادم خدمتکار پرستنده
معبد، صومعه، عبادتگاه
عبادتگاه معبد جای عبادت جای پرستش. جایگاه پرستش پرستشکده پرستشگه
عبادت کردن ستایش کردن نیایش کردن پرستیدن، خدمت کردن
جامه عبادت
جای پرستش و عبادت، پرستشگاه، برای مثال پرستشکده گشت زان سان که پشت / ببست اندر او دیو را زردهشت (دقیقی - ۵۲)
جای پرستش و عبادت، معبد، عبادتگاه
پرستنده، عابد، خادم، خدمتکار، چاکر