جدول جو
جدول جو

معنی پرتکی - جستجوی لغت در جدول جو

پرتکی
(پَ تَ)
در تداول عوام، بی تعقل. بی اندیشه.
- پرتکی گفتن، پرتکی جواب دادن
لغت نامه دهخدا
پرتکی
بی اندیشه بی فکر و تعقل: پرتکی چیزی گفت
تصویری از پرتکی
تصویر پرتکی
فرهنگ لغت هوشیار
پرتکی
ابزاری که جهت ایجاد نقش بر روی نان از آن استفاده شوداین وسیله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ رَ)
کلاه پرکی، کلاهی درویشان را ترک ترک:
حاجت به کلاه پرکی داشتنت نیست
درویش صفت باش و کلاه تتری دار.
سعدی.
و در بعض نسخ برکی آمده است
لغت نامه دهخدا
(پَ تُ)
شاعری ایرانی است. (قاموس الاعلام ج 2 ص 1495)
لغت نامه دهخدا
(رُ تُ کُ)
پروتکل محضر. صورت مجلس، تشریفات
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کا)
محل اعتماد و کسی که بر آن اعتماد کنند. معتمد. امین. بااعتبار. (ناظم الاطباء). معول. نعت مفعولی است از ارتکاء. رجوع به ارتکاء شود، معاون. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
همیشه و برجای. (منتهی الارب). دائم و ثابت. مراکی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اعتماد کننده: انا مرتک علی کذا، یعنی اعتماد کننده ام بر وی. ما لی مرتکی الا علیک، نیست مرا اعتمادی مگر بر تو. (منتهی الارب). معتمد. نعت فاعلی است از ارتکاء. رجوع به ارتکاء شود
لغت نامه دهخدا
قصبۀ کوچکی است در معمورهالعزیز در سنجاق درسم. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرتکل
تصویر پرتکل
محضر، تشریفات
فرهنگ لغت هوشیار
پس گردنی، پنجه ی گرگ، پنجه جانوران وحشی، مه غلیظ مه آلود
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشواره ی پره دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک پا
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم تنه ی بی آستین نمدین و زمخت که چریک ها و جنگجویان پیاده
فرهنگ گویش مازندرانی
معلق زدن، پشتک وارو زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
اشیا بسیار سبک که در اثر جا به جایی هوا و یا شروع باد به سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپایی شاشیدن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی