جدول جو
جدول جو

معنی پرتوهاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

پرتوهاکردن
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَءْ وَ ءَ)
در بعض لهجات ایرانی، پرتاب کردن
لغت نامه دهخدا
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن درخت، بدقولی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای مقطع و بریده که نشان خرابی وسیله ای یا چیزی است
فرهنگ گویش مازندرانی
خرناس کشیدن به هنگام خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: برانگیختن یا فریفتن کسی برای انجام کار ناشایست.، پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی