معنی پرتوهاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پرتوهاکردن
پرتاب کردن
ادامه...
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرتو کردن
(وَءْ وَ ءَ)
در بعض لهجات ایرانی، پرتاب کردن
ادامه...
در بعض لهجات ایرانی، پرتاب کردن
لغت نامه دهخدا
پرت هکاردن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
ادامه...
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
پتو هاکردن
چپاندن
ادامه...
چپاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچ هاکردن
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
ادامه...
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت هاکردن
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
ادامه...
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
ترکوهاکردن
جوانه زدن درخت، بدقولی کردن
ادامه...
جوانه زدن درخت، بدقولی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترترهاکردن
صدای مقطع و بریده که نشان خرابی وسیله ای یا چیزی است
ادامه...
صدای مقطع و بریده که نشان خرابی وسیله ای یا چیزی است
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت هاکردن
خرناس کشیدن به هنگام خواب
ادامه...
خرناس کشیدن به هنگام خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
پت هاکردن
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
ادامه...
کچ کردن، پیچاندن، منحرف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرهاکردن
کنایه از: برانگیختن یا فریفتن کسی برای انجام کار ناشایست.، پرکندن مرغ و پرنده
ادامه...
کنایه از: برانگیختن یا فریفتن کسی برای انجام کار ناشایست.، پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی